Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - موجودي دانشجو در کشور يک ثروت عظيم است. ما نزديک پنج ميليون دانشجو در کشور داريم که اين يک فرصت بزرگي است. همه‌ي مسئولين کشور در برنامه‌ريزي‌ها، در آينده‌نگري‌ها بايد اين موضوع را در نظر بگيرند؛ پنج ميليون دانشجو.
به گزارش گروه سياسي خبرگزاري ميزان به نقل از KHAMENEI.IR، حضرت آيت‌الله خامنه‌اي در تاريخ 12 تير 1395 با جمعي از دانشجويان ديدار کردند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


مشروح سخنان مقام معظم رهبري در اين ديدار به شرح زير است.
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم (1)
الحمدلله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا محمّد و آله الطّاهرين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين.
ديدار دانشجويان عزيز در ماه رمضان هر سال، يکي از جلسات شيرين و مطلوب براي من است. امسال هم بياناتي که دوستان کردند، براي من حقيقتاً جالب و لذّت‌بخش بود. البتّه متنوّع صحبت کردند. اين هم که حالا گفته شد که مجال طرح همه‌ي مسائل مورد نظر دانشجويان اينجا نيست، ممکن است تا حدودي همين‌جور باشد، منتها خب خوشبختانه ملاحظه کرديد حرفهاي متفاوت هم گفته شد و همه خوب بود؛ يعني من واقعاً از اينکه ميبينم هر سال سطح فکر و سطح مطالبات دانشجويي و حتّي ادبيّات بيان اين مطالبات تعالي و ترقّي دارد، واقعاً خرسند ميشوم. امسال بهتر از پارسال صحبت کرديد. اين جلسه سالها است تشکيل ميشود و من رصد ميکنم پيشرفت فکر را؛ آن‌وقتي که اين جلسه شروع شد، بعضي از شماها دانشجو که نبوديد هيچ، شايد به دبستان هم هنوز نميرفتيد. امروز من مشاهده ميکنم که با گذشت زمان، انگيزه‌هاي انقلابي، فکر انقلابي، فکر روشن، استدلال متين و خوب، روزبه‌روز در بين قشر دانشجو دارد گسترش پيدا ميکند. امروز هم اين را من مشاهده کردم؛ اين براي من خيلي پرمعنا است. حالا اگر ان‌شاءالله وقت شد که تا قبل از اذان همه‌ي حرفهايمان را بزنيم، خواهم گفت؛ ما حرف زياد داريم در اين زمينه، منتها بحث من و آنچه يادداشت کرده‌ام که به شما بگويم، سه بخش است: يک بخش مربوط به دلهاي خود ما است، معنويّت ما است، که به نظر من، بخش اصلي کار ما اين است، يک بخش مطالبي مربوط به حوزه‌ي دانشجويي و دانشگاه است، يک بخش هم مربوط به مسائل کلّي کشور است. البتّه تا آنجايي که بتوانم با اختصار هر سه بخش را عرض ميکنم.
بخش اوّل؛ امسال جلسه‌ي شما که معمولاً در اوايل ماه رمضان جلسه‌ي دانشجويي تشکيل ميشد، افتاد به اواخر ماه؛ امروز بيست‌وششم بود. از يک نظر بهتر است، بهتر شد؛ چون شما جوانها با گذراندن اين روزهاي گرم و طولاني با دهان روزه نورانيّت بيشتري پيدا کرده‌ايد، لطافت بيشتري پيدا کرده‌ايد، ان‌شاءالله به توفيق الهي معنويّت بيشتري در شماها تجلّي پيدا کرده؛ اين خيلي مهم است. خب ممکن است به ذهن بيايد که آقا، ما اين همه حرف داريم -اين‌همه مسئله‌ي اقتصادي و اجتماعي و مسئله‌ي قراردادهاي نفتي و برجام و حرفهايي که آقايان گفتند و همه‌اش هم مهم است- حالا شما رفته‌ايد سراغ معنويّت و روزه و نورانيّت دل! من ميخواهم عرض بکنم اين از همه‌ي آنها مهم‌تر است. چون شما براي اينکه مشکلات را حل کنيد، احتياج داريد به مجاهدت، به مبارزه -که حالا اگر ان‌شاءالله وقت شد، عرض خواهم کرد- و اين مبارزه و مجاهدت، متوقّف است بر يک نيروي دروني. آن کسي ميتواند در ميدان مبارزه بِايستد که از آن نيروي دروني برخوردار باشد؛ آن‌وقتي ميتواند درست بفهمد و تشخيص بدهد و دنبال تشخيص حرکت بکند که آن عامل دروني در او فعّال باشد و قوي بشود؛ آن عامل دروني ايمان است.
لذا در سوره‌ي احزاب مشاهده ميکنيد: وَ لَمّا رَءَا المُؤمِنونَ الاَحزابَ قالوا هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُم اِلّآ ايمانًا وَ تَسليمًا.(2) قضيّه‌ي احزاب قضيّه‌ي مهمّي بود. يعني در مقام مقايسه، اگر بخواهيم جبهه‌ي امروز دشمن عليه جمهوري اسلامي را در صدر اسلام مشابه‌سازي بکنيم، ميشود جنگ احزاب. امروز خب مشاهده ميکنيد ديگر؛ همه‌ي دنياپرستان و قدرت‌طلبان و جنايت‌کاران و اهل زور و ظلم و طغيان در سرتاسر عالم، در رده‌هاي مختلف اقتدار، در مقابل جمهوري اسلامي صف کشيده‌اند و حمله هم کرده‌اند و دارند از همه‌ي جوانب حمله هم ميکنند؛ عين همين قضيّه در جنگ احزاب اتّفاق افتاد. خب همه‌ي جمعيّت مدينه آن روز شايد به ده هزار نفر نميرسيد؛ زن و مرد و کوچک و بزرگ و بچّه و مانند اينها. احزاب -يعني کفّار و مشرکين مکّه- از تمام اقوام موجود در آن منطقه، مردان زبده‌ي جنگي‌شان را انتخاب کردند، ده هزار نفر شدند! حمله کردند به مدينه؛ اين قضيّه‌ي کوچکي نبود. گفتند ميرويم مدينه، همه را قتل‌عام ميکنيم؛ هم خود آن مدّعي نبوّت را -يعني پيغمبر را- هم اصحابش را؛ قال قضيّه را ميکَنيم، تمام ميکنيم قضيّه را. با اينکه دَأب(3) پيغمبر اين بود که وقتي جنگ ميشد، اين جنگ را بياورد بيرون شهر و در شهر نمانَد، امّا اين حادثه اين‌قدر مُهيب و هولناک و سريع اتّفاق افتاد که پيغمبر مجال نکرد نيروهاي خودش را ترتيب بدهد و بياورد آماده کند براي مثلاً يک بسيجِ بيرون شهر مدينه، مجبور شد [دُور] شهر مدينه را خندق بزند که به جنگ خندق معروف است. حادثه‌ي بسيار مهمّي بود. خب مؤمنين در مقابل اين حادثه قرار گرفتند. مردم -همانهايي که تحت لواء پيغمبر زندگي ميکردند- دو دسته شدند: يک دسته آنهايي هستند که در همين سوره‌ي احزاب حدود هفت هشت ده آيه قبل از اين آيه‌اي که من خواندم، از قول آنها نقل شده: وَ اِذ يَقولُ المُنافِقونَ وَ الَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَض،(4) کساني که دلهايشان مريض بود، اينها گفتند که پيغمبر به ما راست نگفت، گفت شما پيروز ميشويد؛ بفرما! لشکر دشمن آمده و دارد مي‌آيد، پدر ما را در مي‌آورند. يعني يأس و نااميدي و خودکم‌بينيِ در مقابل دشمن و يک گرايش قلبي پنهان به دشمن در آنها وجود داشت؛ امّا عدّه‌ي ديگر که اکثريّت بودند گفتند نه، قضيّه اين‌جوري نيست، هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسولُه؛ اين دشمني را قبلاً خدا و پيغمبر به ما گفته بودند؛ گفته بودند که شما وقتي وارد اين ميدان شديد، همه‌ي عوامل کفر و استکبار با شما دشمني ميکنند؛ اين قضيّه را قبلاً خدا و پيغمبرش به ما گفته بودند: هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسولُه، درست گفته بودند؛ هماني که پيغمبر به ما گفته بود، هماني که خدا گفته بود، همان اتّفاق افتاده؛ يعني آمدن دشمن و حمله‌ي دشمن، به جاي اينکه روحيّه‌ي اينها را تضعيف کند، ما زادَهُم اِلّآ ايمانًا وَ تَسليمًا،(5) ايمانشان را تقويت کرد؛ تسليمشان در مقابل خدا را تقويت کرد؛ عزم و جزم آنها را نسبت به مواجهه و مقابله تقويت کرد؛ اين به‌خاطر ايمان است؛ ايمان اين است. وقتي ايمان در دل ريشه‌دار شد، قوي شد، مواجهه‌ي با همه‌ي اين مشکلاتي که شماها گفتيد -و بنده هم اينها را، هم ميدانم، هم بيشترش را ميدانم، [يعني] از اينها بيشتر را هم بنده ميدانم- مشکل نميشود؛ مواجهه آسان ميشود؛ منتها مواجهه راه دارد.
اين نقطه‌ي مقابل آن مطلبي است که من در جلسه‌ي کارگزاران نظام در اوايل ماه رمضان(6) گفتم که «اِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوا مِنکُم يَومَ التَقَي الجَمعانِ اِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّيطانُ بِبَعضِ ما کَسَبوا»(7) اين هم آيه‌ي قرآن [است]. روز جنگ اُحد عدّه‌اي نتوانستند مقاومت کنند، ميدان را رها کردند، پيروزي را تبديل به شکست کردند. در جنگ اُحد مسلمانها پيروز شده بودند منتها غفلت يا خيانت يا دنياطلبي و کوته‌بيني يک عدّه‌ي معدودي، همان پيروزي را تبديل کرد به شکست. قرآن ميگويد آن کساني که موجب اين حادثه شدند، اِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّيطانُ بِبَعضِ ما کَسَبوا؛ اين کارهايي که قبلاً آنها با خودشان کردند، آنها را در معرض اين لغزش قرار داد. عزيزان من! گناهان، بي‌توجّهي به خود، عدم رعايت تقوا اين‌جوري است. اگر ميخواهيم در مقابل جبهه‌ي استکبار ايستادگي کنيم، مقاومت کنيم، به آن عزّت، آن شرف، آن اقتداري که جمهوري اسلامي لايق آن است و انقلاب به ما وعده‌ي آن را داده برسيم، احتياج داريم به اينکه در رفتار شخصي خودمان رعايتهاي لازم را بکنيم؛ آن تقوا را حفظ کنيم؛ [اين] نياز ما است.
قرآن در دو جا اشاره ميکند به انحطاط ملّتهايي که اوّل ايمان آوردند، بعد در نسل بعد دچار انحطاط شدند. يک جا در سوره‌ي مريم است که ميفرمايد: فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ اَضاعُوا الصَّلوةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوفَ يَلقَونَ غَيًّا؛(8) يعني اوّلي‌ها مبارزه کردند و ايمان آوردند، منتها بعد -معناي «خَلْف» با سکون لام، با «خَلَف» با فتحه‌ي لام، ضدّ هم است؛ «خَلْف» يعني بازمانده‌ي بد، «خَلَف» يعني بازمانده‌ي خوب؛ اينجا ميگويد: فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ- بازمانده‌هاي بدي روي کار آمدند که «اَضاعُوا الصَّلوة»؛ اوّلين کارشان اين بود که نماز را ضايع کردند؛ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات؛ دنبال شهوات رفتند، دنبال شهوات شخصي رفتند؛ فَسَوفَ يَلقَونَ غَيًّا؛ اين دو عامل -عامل ضايع کردن نماز و دنباله‌روي از شهوات- اين نيروهايي را که بايد در مقام جهاد و مبارزه ايستادگي کنند و اين ايستادگي قطعاً به پيروزي منتهي خواهد شد، اينها را تضعيف ميکند؛ اينها را پوک ميکند. اينکه بنده درباره‌ي [عدم] اختلاطهاي دانشجويي اين‌همه تأکيد کردم و چندين بار گفتم -که باز شنيدم متأسّفانه وجود دارد، حالا هم يکي از برادرها اينجا گفتند، بنده هم گزارشهايي دارم و مسئولين دانشگاه‌ها بايد جواب بدهند- به‌خاطر اين است. دانشجو نيروي مورد اميد يک کشور است، دانشجو است که ميتواند در مقابل مشکلات بِايستد؛ دانشجو، هم جوان است، هم عالم است؛ او است که فرداي کشور را بايد اداره بکند، او است که بايد آگاه باشد تا سنگر ايستادگي را در مقابل زياده‌خواهان و فرصت‌طلبان و ديگران تقويت بکند، اين بايد محکم باشد؛ اگر «وَ اتَّبَعُوا الشَهَوات» شد، نميتواند. بنده آدم خشکه‌مقدّسي نيستم که خيال کنند بنده از روي خشکه‌مقدّسي يک حرفي ميزنم؛ نخير، مسئله اين است: اختلاط دو جنس از نظر اسلام يک چيز مطلوبي نيست. بله، در جلسات رسمي اشکالي ندارد، زن باشد، مرد باشد، بنشينند، بحث کنند؛ مجلس شوراي اسلامي، مجلس مذاکره، مجلس مشورت امّا در محيطهايي که اين اختلاطها حدومرزي ندارد، اينها ضرر ميزند، دلها را خراب ميکند.
در يک جاي ديگر همين موضوع در سوره‌ي اعراف [آمده]: فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ وَرِثُوا الکِتابَ يَأخُذونَ عَرَضَ هذَا الاَدني؛(9) [يعني] يک‌بار ديگر اين «فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ» در قرآن تکرار شده و در دو جا آمده، اين جاي دوّمي است. وَرِثُوا الکِتابَ؛ حقايق را به دست گرفتند منتها جذب دنياطلبي شدند، يَأخُذونَ عَرَضَ هذَا الاَدني.
اينها مشکلاتي است که بايستي در درجه‌ي اوّل، درصدد رفع اين مشکلات بود و شما جوانها ميتوانيد. من توصيه ميکنم به جوانهاي عزيزمان و جوانهاي دانشجو که به مسائل تقواي شخصي، پرهيزکاري شخصي، پاکدامني شخصي اهمّيّت بدهيد، بپردازيد؛ حتماً تلاوت قرآن را روزانه فراموش نکنيد -ولو يک صفحه، ولو نيم صفحه- قرآن را هر روز بخوانيد، با قرآن ارتباطتتان را برقرار کنيد. اين دعاها مضامين فوق‌العاده‌اي دارد، اين دعاها رشته‌ي ارتباط شما را با خداي متعال مستحکم ميکند، اين اصل قضيّه است. اينکه ديديد امام بزرگوار ما ايستاد؛ خب، امام اوّل کار تنها بود، بعدها مردم آمدند، بعدها خواص آمدند و توده‌ي مردم آمدند؛ از همان اوّل که تنها بود محکم ايستاد، تا آخر هم ميگفت که اگر همه هم پشت به من بکنند من اين راه را خواهم رفت، خدا به پيغمبرش هم ميفرمايد که اگر تو تنها هم بودي بايد بروي جهاد؛ تک و تنها هم بودي بايد بروي جهاد؛ البتّه «حَرِّضِ المُؤمِنينَ عَلَي القِتالِ»،(10) به ديگران هم بگو امّا اگر تنها هم ماندي بايد بروي؛ اين به‌خاطر ايمان است، وقتي ايمان در کسي قوي شد تنها هم بماند ميرود. آن‌وقت اين مشکلاتي که حالا گوشه کنار پيدا ميشود که يکي طعنه‌اي ميزند، يکي يک حرفي ميگويد، يکي يک مخالفتي ميکند، اينها ديگر در سر راه، مانع به حساب نمي‌آيد. قرآن را حتماً بخوانيد، دعاها را بخوانيد، به صحيفه‌ي سجّاديّه اهمّيّت بدهيد. در صحيفه‌ي سجّاديّه دعاي پنجم خيلي مهم است؛ دعاهاي صحيفه همه‌اش خوب است امّا من اگر بخواهم توصيه کنم، دعاي پنجم و دعاي بيستم که معروف به دعاي مکارم‌الاخلاق [است را ميگويم]. اينها همه‌اش ترجمه هم شده؛ خوشبختانه ترجمه‌هاي خوبي هم امروز از صحيفه‌ي سجّاديّه در اختيار است؛ دعاي بيست‌ويکم هم همين‌جور است. اين دعاها پُر از مطالبي است که دلهاي شما را قرص ميکند، گام شما را محکم ميکند و ميتوانيد حرکت بکنيد؛ خب، الحمدلله توفيق ماه رمضان را هم پيدا کرديد.
آنچه من ميخواهم [به عنوان بخش دوّم] عرض بکنم، اين است که ملّت ايران چه بخواهد چه نخواهد درگير يک مبارزه‌ي سرنوشت‌ساز است و طبعاً مجموعه‌ي دانشجويي جزو اين مبارزه و جزو پيشروان و پيشرانهاي اين مبارزه است. اين مبارزه هم از اينجا آغاز ميشود که ملّت ايران مايل است که مستقل باشد، عزيز باشد، پيشرفته باشد، خودش از امکاناتش استفاده کند؛ و اگر اين کارها اتّفاق بيفتد، يک قدرت نوظهوري در دنيا خواهد شد؛ با تفکّرات خاص و با جهت‌گيري‌هاي خاص. اين با منافع قدرتهاي مسلّط جهاني معارض است؛ لذا نميخواهند بگذارند اين اتّفاق بيفتد؛ مبارزه از اينجا شروع ميشود. اينکه بعضي‌ها نظام را متّهم کنند به اينکه «سرِ جنگ با اين و آن دارند و نميگذارند که کشور نفسي بکشد و کاري بکند»، اينها حرفهاي سطحي و ناانديشيده است؛ حرفهاي درستي نيست، حرفهاي غلطي است. حالا مثلاً فرض کنيد ممکن است که امروز سياستهاي فلان دولت -مثلاً آمريکا- اقتضا بکند که بين سردمداران نظام جمهوري اسلامي تفکيکي قائل بشود و بگويند اين خوب است، آن بد است امّا آن‌وقتي که فرصت بکنند همان خوب هم تبديل ميشود به بد؛ اين را همه بدانند. تا وقتي مسئله‌اي به نام جمهوري اسلامي وجود دارد و افکار و آرمانهايي به‌عنوان آرمانهاي جمهوري اسلامي مطرح است، اين با مزاج و ذائقه‌ي قدرتهاي جهاني سازگار نيست و با اين مبارزه ميکنند تا او را در مُشت بگيرند؛ همچنانکه در گذشته و امروز هم در بعضي کشورهاي ديگر، و در گذشته کشور خود ما [هم] در مُشت آنها بود. خب ايران کشور مهمّي است، ظرفيّتهاي مهم اقتصادي و مالي و فرهنگي و تاريخي و غيره دارد، همه‌ي اين مجموعه در اختيار آمريکا بود -اوّل انگليس؛ بعد هم آمريکا- حاکمش را او معيّن ميکرد، رضاخان را انگليس‌ها سرِکار آوردند؛ محمّدرضا را آنها سرِکار آوردند؛ بيست‌وهشتم مرداد را آنها به وجود آوردند؛ دخالتهاي گوناگون در سياستهاي ارتباطاتي و اقتصادي و غيره؛ همه در اختيار آنها بود؛ آنها اين را ميخواهند؛ همچنان‌که امروز در مورد کشورهاي ديگر هست.
خب، يک کشور اسلامي که يک‌روزي مصر را به‌خاطر ارتباط کمپ ديويد(11) طرد کردند و از جامعه‌ي عرب بيرون کردند، صريحاً با اسرائيل -با رژيم صهيونيستي- اعلام ارتباط ميکند! اين به‌خاطر چيست؟ به‌خاطر اين است که آمريکا اين را ميخواهد. اينها هم مايلند که جمهوري اسلامي و کشور عزيز ما هم همين‌جور باشد: هرجور آنها ميخواهند، ما همان‌جور عمل بکنيم؛ هرطرف آنها ميگويند، به آن‌طرف حرکت کنيم؛ با يکي ببنديم، با يکي قهر کنيم؛ به يکي بفروشيم، به يکي نفروشيم؛ دعوا از اينجا شروع ميشود. اين ملّت به حکم غيرت خود، به حکم سابقه‌ي خود، به حکم هويّت خود و به حکم اسلام ايستاده است! اسلام اجازه نميدهد؛ مبارزه اين است. بنابراين يک مبارزه‌اي وجود دارد و اين مبارزه با نظام جمهوري اسلامي خواه‌ناخواه هست؛ تا وقتي جمهوري اسلامي هست، [اين مبارزه] هست.
اگر بخواهند اين مبارزه از بين برود فقط بايد يکي از دو حالت پيش بيايد: يا بايد جمهوري اسلامي آن‌قدر نيرومند و قوي بشود که بتواند حرف خودش را به کرسي بنشاند و طرف [مقابل] جرئت نکند به او تعرّض بکند که ما دنبال اين راهيم؛ يا بايستي هويّت اصلي خودش را از دست بدهد و صورت بي‌جاني باشد، اسم بي‌مسمّايي باشد، مثل بعضي کشورهاي ديگري که اسمشان جمهوري اسلامي است و از اسلام هم در آنها هيچ خبري نيست. يکي از اين دوتا راه است؛ راه سوّمي وجود ندارد. خب بنابراين اين مبارزه يک مبارزه‌ي حتمي و اجتناب‌ناپذير است؛ يک ميدان مبارزه است.
اوّلين آماج آنها هم در اين ميدان مبارزه، اصل نظام اسلامي است؛ نظام اسلامي آماج اصلي آنها است، بقيّه‌ي مسائل، مسائل بعدي است يا مسائل فرعي است؛ آن چيزي که هويّت اصلي نظام را تشکيل ميدهد، آماج حمله‌ي آنها است. البتّه من بارها در مورد حفظ نظام صحبت کرده‌ام؛ اينکه امام فرمودند [حفظ نظام] از اوجب واجبات است يا اوجب واجبات است،(12) بعضي تصوّر ميکنند که منظور از نظام که در اينجا گفته ميشود صرفاً همين ساختار سياسيِ موجود است که اين را ما بايد به هر قيمتي حفظ کنيم؛ [نه]، تنها اين نيست، نظام فقط ساختار سياسي نيست؛ نظام يعني ساختار سياسي با مجموعه‌ي اهداف و آرمانهايي که در آن است. حفظ نظام، يعني حفظ همه‌ي ارزشهايي که نظام اسلامي خودش را متعهّد به آنها ميداند؛ مثل عدالت، مثل پيشرفت، مثل معنويّت، مثل علم، مثل اخلاق، مثل مردم‌سالاري، مثل قانون‌گرايي، مثل آرمان‌گرايي؛ آرمان‌گرايي جزو مؤلّفه‌هاي اصلي نظام اسلامي است و نظام اسلامي بدون آرمان‌گرايي يک چيز سطحي و صوري است. خب، حالا دانشجو که زبده و عصاره‌ي توانايي‌هاي يک ملّت است -چون جوان است و عالم است و آينده‌دار است و آينده‌ي مملکت دست او است- نميتواند خودش را از اين مبارزه برکنار بداند؛ بايد مبارزه کند.
شک نيست که در راه اين مبارزه يک مشکلاتي هست، بلاشک مشکلات بزرگي وجود دارد؛ اين مشکلات بايستي مورد علاج قرار بگيرند. مشکلات انواع و اقسامي هم دارند. حالا برادران و خواهراني که اينجا صحبت کردند خيلي از مشکلات را ذکر کردند؛ بعضي از اين مشکلات، مشکلات کلان است که در سطح کشور مطرح است و مواجهه، مواجهه‌ي بيروني است؛ رفع اين مشکلات به‌عهده‌ي مسئولين عالي‌رتبه‌ي کشور است.
البتّه شما اشکالاتي مطرح ميکنيد؛ اين اشکالات بعضي وارد است، بعضي وارد نيست. من حالا اينجا بعضي از مطالبي را که دوستان گفتند يادداشت کرده‌ام؛ خب، نفْس اين اظهار و اين طلبکاري، خيلي قيمت دارد و من توصيه‌ام اين است -حالا يادداشت هم کرده‌ام که بگويم- که اين طلبکاري را از دست ندهيد؛ اين طلبکاري چيز بسيار خوبي است. علاج مشکلات هم همين طلبکاري شما است؛ اينکه حالا بعضي‌ها ميگويند علاج کنيم، علاج چيست؟ علاج همين طلبکاري است که حالا اگر وقت شد، من توضيحاتي و شرح بيشتري ان‌شاءالله خواهم داد.
بعضي از اشکالات نه، وارد نيست؛ مثلاً فرض بفرماييد در مورد اين قراردادهاي جديد نفتي که حالا محلّ بحث است، هنوز چيزي در اين زمينه تصويب نشده؛ هنوز هيچ چيز مسلّمي وجود ندارد. اوّل که اين مسئله مطرح شد، ما يک تذکّراتي داديم به مسئولين؛ گفتيم خب شما براي اينکه بدانيد اشکالات اين مدل قرارداد و اين شيوه‌ي قرارداد چيست، بايد با کساني که در اقتصاد نفتي واردند مشورت کنيد. رفتند بحث کردند، يک جلسه‌اي تشکيل دادند و از کساني از اقتصاددان‌ها دعوت کردند که آنها هم اشکالات را بيان کردند و بنا شد اصلاح بشود. يک نوشته‌اي به من دادند که ما بررسي کرديم، تحقيق کرديم، معلوم شد که اين ويراست شانزدهم است، يعني شانزده بار اين کيفيّت قراردادها و اين گزارش ويراستاري شده؛ مدام اصلاح شده، تصحيح شده. بعد که به دفتر ما مراجعه شد، دفتر ما گفتند اين کافي نيست، چون بعد از اين باز اصلاحات ديگري هم لازم بوده که انجام بگيرد که هنوز انجام نگرفته. بنابراين تا وقتي‌که اين اصلاحات انجام نگيرد و اين کار به‌معناي واقعي کلمه، مطابق منافع کشور نباشد اين اتّفاق نخواهد افتاد و اين نوع قرارداد بسته نخواهد شد. ما هم گفته‌ايم که تا وقتي قضيّه نهايي نشده، هيچ قراردادي نبايد بسته بشود. اتّفاقاً در جلسه‌ي اساتيد دانشگاه،(13) يکي از کساني که اينجا سخنراني کردند، همان شخصيّت محترمي بود که در آن جسله‌ي مسئولين دولتي شرکت کرده بود و اينجا هم نظرات خودش را که نظرات کاملاً متين و مستحکمي بود، در اشکالات بر آن شيوه‌ي قرارداد مفصّل ذکر کرد. بعد هم يک راه‌حلّي وجود داشت که آن راه‌حل را هم ايشان اشاره کرد که در آن نوشته‌ها هم آمده. يعني اين‌جور نيست که حالا اجازه داده بشود که هرجور ميخواهند اين قراردادها را انجام بدهند؛ نه. البتّه مطالبه‌ي شما خوب است؛ شما مطالبه کنيد، شما بخواهيد؛ هيچ اشکالي ندارد.
موارد ديگري هم بود. حالا [مثلاً] کارهاي مربوط به اقتصاد مقاومتي. خب اين گفته شد که حالا به جاي اينکه جادّه را درست کنند ميروند سراغ هواپيما؛ اين حرف درستي است، يعني ما هم اين اشکال را داريم؛ منتها اين را توجّه داشته باشيد و من هم بارها قبلاً گفته‌ام که رهبري نميتواند در تصميم‌گيري‌هاي مورديِ دستگاه‌هاي گوناگون دولتي مدام وارد بشود و مدام بگويد اين باشد، اين نباشد؛ اين نميشود. نه قانون اين اجازه را ميدهد، نه منطق اين اجازه را ميدهد. دستگاه‌ها مسئوليني دارند؛ اگرچنانچه يک مسئولي در يک موردي اشتباهي دارد، [کار] غلطي انجام ميدهد، خب وظيفه‌ي مجلس است و بايد مجلس استيضاح کند؛ يا اگرچنانچه کار، کار غلطي است، در دولت بايستي مورد مداقّه قرار بگيرد؛ رئيس جمهور بايستي مانع بشود و جلويش را بگيرد. اين‌جور نيست که حالا اين‌همه دستگاه‌هاي اجرائي هستند و هر کدام هم دارند يک تصميمي ميگيرند -تصميم‌هاي گوناگون- رهبري نگاه کند ببيند کدام درست است، کدام غلط است و بگويد آقا، اين درست است، آن غلط است؛ اين‌جوري نميشود. اين، هم خلاف قانون است، هم ناممکن است، هم نامعقول است؛ معقول نيست. وظيفه‌ي رهبري آنجايي است که احساس کند يک حرکتي دارد انجام ميگيرد که اين حرکت، مسير نظام را دارد منحرف ميکند. اينجا وظيفه‌ي رهبري است که بيايد در ميدان و به هر شکلي که ممکن است بِايستد و نگذارد؛ ولو مورد جزئي باشد.
بنده در اين جلسه‌ي کارگزاران در اوايل ماه،(14) راجع به مسائل برجام مفصّل صحبت کردم و دو مورد مشخّص خاص را انگشت گذاشتم؛ فرض کنيد [درباره‌ي] اين الياف کربن که آمريکايي‌ها اين‌جوري ميخواهند [عمل بشود]؛ همان‌جا مسئولين سازمان انرژي اتمي هم حضور داشتند؛ در سخنراني گفتم آقا، اين را زير بار نرويد. اين خب يک مورد جزئي بود امّا زير بار رفتن در اين مورد جزئي در قضيّه‌ي برجام، به‌معناي تحمّل تحميل آمريکايي‌ها بود؛ اين همان انحراف است. ولو مورد جزئي است امّا وارد ميشويم. در اين‌جور مواردي که حرکت کلّي نظام را منحرف ميکند و اشکال ايجاد ميکند، البتّه رهبري موظّف است وارد بشود و [اگر] ان‌شاءالله خدا کمک کند و توفيق بدهد، وارد هم ميشويم؛ امّا اين‌جور نيست که انسان در موارد گوناگون بتواند بگويد آقا، هواپيماي ايرباس [بخريد يا نخريد]. البتّه من تذکّر دادم؛ هم به خود وزير راه، هم به رئيس جمهور، هم در جلسات گوناگون گفتم. ما حتّي به همين قرارگاه به‌اصطلاح اقتصاد مقاومتي گفتيم شما موظّفيد نگاه کنيد ببينيد خريد اين هواپيماها در کجاي اقتصاد مقاومتي قرار ميگيرد. اين را گفته‌ايم، تذکّر ميدهيم، امّا اينکه جلو برويم و مانع بشويم، نه، اين تکليف و وظيفه‌ي ما نيست.
علي‌ايّ‌حال، کارهاي زيادي هم دارد در مورد اقتصاد مقاومتي انجام ميگيرد و دفتر ما هم دائماً دارد رصد ميکند کارهايي را که دارند ميکنند. حالا ان‌شاءالله خدا کمکشان کند بتوانند پيش بروند، بتوانند کار انجام بدهند. ما خوشحال ميشويم. من گفتم به مسئولين دولتي که اين را شما بدانيد اگر شماها موفّق بشويد، من خوشحال ميشوم. اگر دولت در انجام اقتصاد مقاومتي توفيق پيدا کند، اين افتخار براي نظام است، براي رهبري است، براي ملّت است، براي همه است. ما دعا ميکنيم و کمک ميکنيم که شماها موفّق بشويد و بايد کار کنند تا اينکه بتوانند موفّق بشوند.
حالا به‌هرحال آنچه من ميخواستم به شما بگويم اين است که مبارزه مشکلاتي دارد؛ بعضي از مشکلات مربوط به کلان کشور است و وظيفه‌ي مسئولين است که دنبال کنند و اين مشکلات را برطرف کنند، حالا يا با شيوه‌ي ديپلماسي، يا با شيوه‌ي فرهنگي، يا با شيوه‌ي ديپلماسي عمومي -که خوشبختانه جمهوري اسلامي در اين زمينه دستش باز است- چه با شيوه‌ها و فعّاليّتهاي دروني مثل تقويت اقتصاد، تقويت تجهيزات نظامي و امثال اينها، اينها چالشهاي اساسي‌اي است که مسئولين نظام بايد اينها را انجام بدهند و با آنها درگير بشوند؛ بعضي از مشکلات هم مشکلات درون کشور است، مثلاً حالا مشکلات دانشجويي مشکلاتي است که بلاشک اين مشکلات وجود دارد -اينهايي که ذکر شد اينها مشکلات است- منتها اينها بايستي در خود مجموعه‌ها حل بشود يعني راه حل را خود دانشجوها بايد پيدا کنند. تذکّرات به مسئولين کشور را، مسئولين دانشگاه‌ها را ما ميدهيم -امروز هم من چيزهايي يادداشت کرده‌ام که بگويم که البتّه نميدانم وقت ميشود يا نميشود که ظاهراً هم نميشود؛(15) حالا نميدانم، اگر ان‌شاءالله بعد از افطار حالي بود، من مي‌آيم باز مي‌نشينم يک خرده صحبت ميکنم؛ وَالّا که نه-(16) بالاخره تشکّلهاي دانشجويي و مجموعه‌هاي دانشجويي بايد اينها را حل بکنند؛ اينها مشکلاتي است که پيش مي‌آيد و بايد حل بشود، مسئولين هم بايست ان‌شاءالله همراهي کنند و کمک کنند.
و البتّه همان ايمان و همان عامل دروني که اوّلِ صحبت عرض کرديم، اينجاها به کار مي‌آيد. يعني اگر زود نااميد شديد، زود خسته شديد، کار پيش نميرود؛ بايد نااميد نشويد، بايد حرکت کنيد. ببينيد! اين انقلاب براساس يک مبارزه‌ي طولاني شروع شد. حوادثي که در سال 57 و 56 اتّفاق افتاد که حرکت عظيم مردمي به ميدان آمد، اينها خلق‌السّاعة نبود؛ از سالها پيش، از سال 41 تلاش شده بود، کار شده بود، مبارزه شده بود؛ آن کساني که اين تلاشها را در اين سالهاي دشوار انجام ميدادند با تبيين، با توضيح، با تشريح، با تقويت مباني فکري، با تبيين زمينه‌هاي مبارزه، کارشان آسان نبود، اينها با مشکلات مواجه بودند؛ اينها با حبس مواجه بودند. حالا اينجا اين برادر عزيزمان مي‌آيد ميگويد اگر کسي مخالف حرف شما [حرف] زد، بايد برود در پيچ‌وخم دالانهاي دادگستري! نه، مخالف بنده حرف زدن اصلاً نه مؤاخذه دارد، نه جرم است؛ من خودم بارها گفته‌ام؛ [امّا] آن روز اين‌جوري نبود، آن‌روز مخالفت با يک پليس زندان داشت! مخالفت با يک رئيس شهرباني سختي‌هاي فراوان داشت، چه برسد اينکه انسان بخواهد مباني اسلام را در مواجهه‌ي با نظام، تشريح بکند؛ اينها سخت بود، زحمت داشت، زندان رفتن داشت، سختي کشيدن داشت، محروميّت کشيدن داشت امّا خب ايستادند، مبارزه کردند؛ نتيجه‌ي اين مبارزه اين شد که در سال 56 و 57 يک جرقّه که زده شد، همه‌ي ملّت وارد شدند. اگر چنانچه ايستادگي کرديد -همان‌طور که قبلاً هم گفتم- گفتمان‌سازي کرديد، ذهنها را آماده کرديد، آن‌وقت در هنگام لازم به دردتان ميخورد. يعني ميتوانيد ذهن مردم را بسيج کنيد به سمت يک حقيقتي تا آن را مطالبه کنند. وقتي مطالبه کردند، مسئولين ناچارند انجام بدهند. پس ايستادگي لازم است. ما در کار دانشجويي تکيه‌ي مؤکّد داريم بر اينکه کساني که در مجموعه‌هاي دانشجويي فعّاليّت ميکنند، بايد ايستادگي بکنند؛ بايد محکم باشند. حالا من توصيه‌هاي متعدّدي دارم که حالا چون قرار شد که بعد از افطار اگر ما حال داشتيم و شما حال داشتيد صحبت بکنيم، ديگر از آنها ميگذرم.(17)
پروردگارا به محمّد و آل محمّد آنچه ميگوييم، آنچه مي‌شنويم، آنچه عمل ميکنيم، براي خودت و در راه خودت قرار بده.(18)
***
بخش دوم بيانات رهبر انقلاب بعد از اقامه‌ي نماز مغرب و عشا و صرف افطار
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيّدنا محمّد و آله الطّاهرين.
اوّلاً موجودي دانشجو در کشور يک ثروت عظيم است. ما نزديک پنج ميليون دانشجو در کشور داريم که اين يک فرصت بزرگي است. همه‌ي مسئولين کشور در برنامه‌ريزي‌ها، در آينده‌نگري‌ها بايد اين موضوع را در نظر بگيرند؛ پنج ميليون دانشجو. روزبه‌روز هم بيشتر ميشوند، يعني فارغ‌التحصيل‌ها مي‌آيند وارد ميدان کار ميشوند، حالا يا بازار کار پيدا ميشود يا نميشود، به‌هرحال وارد جامعه ميشوند، باز جمع ديگري به اين مجموعه اضافه ميشود؛ اين يک نقطه‌ي قوّت بسيار با اهمّيّتي است. و توجّه بشود، همچنان‌که اين جوانها هم تذکّر دادند، که نقاط قوّت ما آماج تهاجم دشمن است؛ يعني قطعاً دشمنان نظام جمهوري اسلامي بر روي اين مجموعه‌ي دانشجويي ما برنامه‌ريزي دارند، برنامه دارند اجرا ميکنند، با اين توجّه بايستي به آينده نگاه کنيم و برنامه‌ريزي کنيم و اقدام کنيم. خب، يک وظايفي بر عهده‌ي دانشجويان است، يک وظايفي به عهده‌ي مسئولين است؛ اينها را يک مقداري حالا من آنچه يادداشت کرده‌ام عرض ميکنم.
شماها اعضاي تشکّلهاي دانشجويي هستيد، البتّه من عرض بکنم اين را -الان هم به برخي از مسئولين محترم وزارت علوم اين را گفتم- که براي من تشکّلهاي انقلابي با تشکّلهايي که نسبت به مسائل انقلابي بي‌تفاوتند يکسان نيستند؛ تشکّل انقلابي را بايد تقويت کرد، بايد کمک کرد، بايد قدر دانست، آينده‌ي کشور را اينها ميسازند، آينده‌ي انقلاب را اينها تضمين ميکنند؛ ولي خب خود تشکّلها وظايفي دارند. دو شأن وجود دارد براي عناصر تشکلّهاي دانشجويي: يک شأن، شأن دانشجويي است، يک شأن، شأن عضويّت در تشکّل است، اينها با هم تفاوت دارد.
مقدّمتاً اين را عرض بکنم که جماعت دانشجو در کشور، در دوران انقلاب خيلي سوابق خوب و درخشاني از خود به ثبت رسانده؛ از اوّل انقلاب اين‌جور است. البتّه قبل از انقلاب هم در مبارزات، دانشجويان حضور فعّالي داشتند لکن آنچه بروز پيدا کرد و عاملي شد در جهت پيشرفت انقلاب، به‌طور واضح فعّاليّتهاي دانشجويي بعد از انقلاب بود که يکي از اينها مثلاً فرض کنيد تشکيل جهاد سازندگي بود؛ جهاد سازندگي کار بزرگي بود، اوّلين شکوفه‌هاي خودکفائي و سازندگي و ابتکار ملّي و اعتمادبه‌نفس ملّي در جهاد سازندگي شکل گرفت و منعقد شد. بنده البتّه خاطرات زيادي دارم. در همين جلسه‌ي دانشجويي هم سالهاي گذشته، آن‌طوري که در ذهنم هست به بعضي از اين خاطرات اشاره کردم، نميخواهم ديگر حالا تکرار کنم، وقت هم زياد نيست. خيلي کار کردند. در جهاد سازندگي اينها شريک بودند، در جهاد دانشگاهي اينها شرکت داشتند، در پيراستن دانشگاه از عناصر ضدّ انقلابِ مسلّح در اوّل انقلاب، دانشجوهاي مؤمن ما نقش داشتند. همين دانشگاه تهران که ملاحظه ميکنيد، اين ساختمانهاي مختلفش، دانشکده‌هاي مختلفش شده بود اتاق جنگِ گروه‌هاي مختلف، با اسمهاي مختلف با نظام [ميجنگيدند]؛ گروه‌هاي چپ مارکسيستي دو سه نوعش؛ گروه منافقين، و گروه‌هاي گوناگون مختلفي در اين دانشگاه بودند، مسلّح هم بودند؛ پادگانها غارت شده بود، دست اينها سلاح بود، آماده بودند براي اينکه يک شورش عليه انقلاب راه بيندازند؛ دانشجوهاي مسلمان، دانشجوهاي مؤمن و انقلابي با اينها مواجه شدند، معارضه کردند، شرّ اينها را کم کردند؛ يعني يکي از کارهاي بزرگ دانشجوها اين بود. عضويّت در سپاه پاسداران؛ خيلي از اين شخصيّت‌هاي برجسته‌ي سپاه و اين شهداي بزرگ، دانشجو بودند؛ الان هم همين‌جور است، اينهايي از سابقين سپاه که الان هم هستند، خيلي‌هايشان دانشجو بودند، از دانشجويي آمدند سپاه. در نهضت سوادآموزي دانشجوها نقش داشتند، در اقدامِ بهنگامِ تصرّف لانه‌ي جاسوسي در سال 58 اينها نقش داشتند؛ يعني نقش دانشجويان در اوّل انقلاب نقش برجسته‌اي بود؛ درحالي‌که دانشجويان آن‌روز کشور از لحاظ تعداد و کميّت، با دانشجوي امروز قابل مقايسه نبودند، ما آن‌روز حدود دويست‌وخرده‌اي هزار در کلّ کشور دانشجو داشتيم، امروز حدود نزديک به پنج ميليون داريم؛ يعني جمعيّت کشور شده حدوداً دو برابر، [امّا] جمعيّت دانشجو در کشور شده حدوداً بيست‌ و يکي‌دو برابر؛ از لحاظ کيفيّت هم مثل شماها نبودند، بله پُرشور بودند، انقلابي بودند، انگيزه داشتند امّا عمق انقلابي‌شان و عمق تفکّر اسلامي‌شان مثل دانشجوي امروز نبود؛ يعني اين حرفهايي که امروز اين برادرها اينجا زدند، اينها خيلي سطحش بالاتر است از آنچه آن‌روز دانشجوي زُبده و نخبه‌ي انقلابي برزبان مي‌آورد. ما اينجا يک جلسه‌اي داشتيم، چندين جلسه پشت سر هم با تعدادي دانشجو در دانشگاه اميرکبير فعلي -که آن‌روز اسمش پُلي‌تکنيک بود- و بحث درباره‌ي اين بود که آيا خطّ امام يک واقعيّتي است و اصلاً چيزي است که وجود دارد يا نه؟ نميتوانستند منظومه‌ي فکري امام را درک کنند و تحمّل کنند؛ بنده هم جزو مدعوّين آن جلسه بودم، بني‌صدر هم جزوشان بود، بعضي‌هاي ديگر هم بودند، سه چهار نفر هم دانشجو بودند؛ بحث در اين بود که اصلاً آيا يک منظومه‌ي فکري‌اي بر حرفهاي امام حاکم هست يا نه؟ يعني يک‌چيز به اين واضحي را نميتوانستند درک کنند؛ امروز براي شما اين مسئله جزو واضحات است. کيفيّت دانشجوي انقلابي امروز نسبت به کيفيّت دانشجوي انقلابي آن‌روز خيلي بالاتر است.
خب، با اينکه هم از لحاظ کمّيّت و هم از لحاظ کيفيّت با امروز خيلي تفاوت داشتند، کارهاي بزرگي انجام دادند؛ علّتش هم پُرکاري بود، ايمان پُرشور انقلابي بود، خسته نشدن بود، شب‌وروز کار کردن بود؛ با اين وضعيّت آن تعداد معدود دانشجو در آن روز توانستند اين همه کارهاي بزرگ را انجام بدهند. البتّه کم‌تجربه هم بودند؛ تجربيّاتي را که امروز شما داريد آنها نداشتند؛ درعين‌حال کار زيادي انجام دادند.
اگر ما بخواهيم اين را معيار يک مقايسه قرار بدهيم، بايد به اين نتيجه برسيم که شما بيست برابر يا سي برابر آنها ميتوانيد کار انجام بدهيد؛ درصورتي‌که هم آن پُرکاري را، هم آن پيگيري را، هم آن احساس انگيزه را در خودتان حفظ کنيد و پيش برويد. يعني جماعت دانشجوي کشور يک ثروت است -يک ثروت بي‌نظيري است- براي کشور؛ البتّه بنده ميدانم از اين پنج ميليون دانشجو، آن کساني‌که اين انگيزه‌ها را دارند، آن‌چنان تعداد زيادي نيستند؛ مجموعاً ذيلِ تشکّلهاي انقلابي يا مقداري هم بيرون تشکّلهاي انقلابي هستند؛ لکن درعين‌حال باز عددشان چندين برابر آن تعدادي است که آن روز در ميدان کار و عمل بودند؛ خيلي کارها ميتوانند انجام بدهند. بعضي دانشجوها هم هستند که بي‌تفاوتند، خنثي‌اند؛ بعضي دانشجوها هم هستند که اصلاً با اين روش مخالفند و قبول هم ندارند پيگيري کارهاي انقلابي را؛ امّا آن تعدادي که معتقد به کار انقلابي و راه انقلابي و ايمان انقلابي هستند، تعدادشان خيلي زياد است؛ هم پُرشمارند، هم با کيفيّت. شما خيلي کار ميتوانيد انجام بدهيد در کشور.
البتّه آن جوانهايي که آن روز آن کارها را کردند، امروز بسياري‌شان جزو محقّقين کشور و استادان برجسته‌ي کشورند؛ همين حالا جزو عناصري هستند که بسياري‌شان هم بحمدالله همان مايه‌هاي ايماني را حفظ کرده‌اند و تعميق کرده‌اند. خب، اين هم نشان ميدهد که کار انقلابي با ملّا شدن و عالم شدن و محقّق شدن و دانشمند شدن هم منافاتي ندارد؛ يعني اين‌جور نيست که شما خيال کنيد يا کار انقلابي بايد بکنيم يا بايد برويم درس بخوانيم؛ نخير، حالا خواهم گفت؛ درس خواندن جزو واجبات شما است، کار انقلابي هم جزو واجبات شما است؛ هردو بايد در کنار هم انجام بگيرد. خب، پس گفتيم شما دو شأن داريد: يک شأن، شأن دانشجو بودن است؛ يک شأن، شأن عضو يک مجموعه‌ي دانشجويي بودن است؛ اينها با هم تفاوت دارد. شأن دانشجو بودن روشن است؛ دانشجوي خوب آن دانشجويي است که خوب درس ميخواند، با چشم باز به محيط نگاه ميکند.
يکي از خصوصيّات دانشجو اين بايد باشد که محيط را با چشم باز نگاه کند؛ هم محيط دانشجويي را، هم محيط کشور را، هم محيط منطقه را، هم محيط جهان را. من بارها گفته‌ام در جنگهاي نظامي، شناسايي يکي از مؤثّرترين و مهم‌ترين عناصر جنگ است. اگر يک نيرويي قدرت شناسايي نداشت، عامل شناسايي نداشت، بلد نبود شناسايي کند، دچار مشکلات عجيبي خواهد شد. شناسايي يعني شما برويد محلّ دشمن را به صورت پنهاني کشف کنيد: دشمن کجاها مستقر است، استعدادش چقدر است، امکاناتش چيست؛ اينها را ببينيد تا بتوانيد از موقعيّت استفاده کنيد به او حمله کنيد و غافلگير نشويد که او حمله کند. حالا اگر اين شناسايي را نکرديد، جاي دشمن را ندانستيد، ممکن است توپخانه‌ي شما آتش کند، منتها به روي خودي آتش کند به جاي اينکه به روي دشمن آتش کند. اگر شما در دانشگاه يا در سطح کشور نتوانيد شناساييِ درست بکنيد، محيط را درست بشناسيد، گاهي توپخانه‌ي شما بر روي دوست آتش ميکند. يک‌وقت مي‌بينيد دو تشکّل انقلابي افتاده‌اند به جان هم و با هم دارند برخورد ميکنند؛ اين بر اثر نشناختن محيط است. يا در يک قضيّه‌ي بين‌المللي که مثلاً فرض بفرماييد مشکلاتي [به وجود مي‌آيد]. حالا به‌هرحال دانشجو وظيفه‌اش اين است که محيط را بشناسد؛ محيط را بشناسد، جهان را بشناسد، منطقه را بشناسد. اينکه مي‌بينيد فلان مدّعي روشنفکري مثلاً فرض بفرماييد در مورد حزب‌اللهِ لبنان يا سيّدحسن‌نصرالله يا پديده‌ي ديگري ازاين‌قبيل، ابراز شبهه ميکند، اين بر اثر نشناختن محيط است؛ يعني خوشبينانه‌اش اين است. البتّه نگاه بدبينانه هم ممکن است کسي داشته باشد؛ امّا خوشبينانه‌اش اين است که نميداند در منطقه چه خبر است، نميداند سيّدحسن‌نصرالله يعني چه، حزب‌الله يعني چه، ارتباطش با ايران چه تأثيراتي در سرنوشت کشور و سرنوشت انقلاب دارد؛ اين بر اثر ندانستن است. پس با چشم باز به محيط دانشجويي و محيط کشور و محيط جهان نگاه کردن که بنده دو سه سال قبل از اين تعبير کردم به «بصيرت»،(19) بعضي‌ها هم دردشان آمد که آقا بصيرت، بصيرت! چرا ميگوييد بصيرت؟ خب بصيرت است ديگر؛ بصيرت يعني با چشم باز نگاه کردن.
ازجمله‌ي وظايف دانشجويي، حفظ دين و تقوا است. عزيزان من! براي شماها حفظ دين و تقوا آسان‌تر از امثال بنده است؛ اين را شما بدانيد. وقتي ما جوان بوديم، يک عالمي بود در مشهد که با پدر من خيلي دوست بود، خيلي هم پير بود -آن‌وقت، به سن حالاي ما مثلاً يا بيشتر- ما جوان بوديم، دوست ميداشت ماها را، نصيحت ميکرد و ميگفت که قدر جواني را بدانيد که حتّي عبادت کردن هم مال جوانها است، نه مال پيرها؛ براي ما تعجّب‌آور بود، خب عبادت مال پيرها است، [امّا] او ميگفت عبادت هم مال جوانها است؛ حالا اين را همه حس ميکنند. ببينيد! شما دلتان زود نرم ميشود، زود نوراني ميشود، اشکتان زود جاري ميشود، ارتباطتان با خدا زود برقرار ميشود؛ اين خيلي مغتنم است. اين گرايشي که امروز در محيط جوان کشور به معنويّات وجود دارد، خيلي با ارزش است؛ اين شبهاي احياء، اين مجالس توسّل، اين اعتکافها، اين دعاهاي کميل، دعاي ابوحمزه، اين‌همه جوان، اين اشکها، اين توجّه‌ها، خيلي قيمت دارد؛ اينها را نگه داريد، اينها ارزش دارد. ارزشش هم فقط براي شخص خود شما نيست؛ براي کشور ارزش دارد؛ همان‌طور که گفتم، وقتي انسان مؤمن شد و دل او باور کرد، آن‌وقت «قالوا هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ مازادَهُم اِلّآ ايمانًا وَ تَسليمًا»؛(20) در ميدان جنگ هم، مثل يک گلوله‌ي آتش، در دل هدف مي‌نشيند؛ اين نتيجه‌ي ايمان و ارتباط با خدا است.
سوءظنّ به جريان رسانه‌اي دشمن؛ يکي از چيزهايي که خيلي لازم است، سوءظنّ به جريان رسانه‌اي دشمن است. امروز يکي از بخشهاي پُرخرج دشمنان ما عبارت است از بخش رسانه؛ خيلي پُرخرج است برايشان، يعني هزينه ميکنند، پول ميگذارند، آدمهاي متخصّص مي‌آورند؛ خيلي خرج دارد برايشان؛ عليه چه کسي؟ عليه جمهوري اسلامي. خب، اصلاً همّت اين جريان رسانه‌اي اين است که بر روي يک نقاطي تکيه کند که جمهوري اسلامي را ميتواند زمين‌گير کند؛ مثلاً ايجاد يأس، ايجاد نقاط منفي، نقاط منفي را درشت کردن، نقاط مثبت را بکلّي حذف کردن. حالا من امروز در روزنامه خواندم، البتّه اطّلاع دقيق عيني ندارم امّا امروز در روزنامه بود که اين [بنگاه] سخن‌پراکني انگليس،(21) راه‌پيمايي ديروز را که حقيقتاً يک پديده است -اصلاً راه‌پيمايي روز قدس در اين سالها که هوا به اين گرمي و روزها به اين بلندي است با دهان روزه، واقعاً يک پديده است- و اين جمعيّت عظيم و انبوه در تهران و شهرستان‌ها [را منعکس نميکند]؛ اين خبر کوچکي نيست؛ اينها که کوچک‌ترين خبرها را بازتاب ميدهند، اين را بازتاب نميدهند؛ اين سياست رسانه‌اي است ديگر؛ بعکس، اگرچنانچه يک نقطه‌ي منفي‌اي وجود داشته باشد، اين را صد برابر بزرگ ميکنند. يکي از اصول اين باشد که نگاه به جريان رسانه‌اي دشمن -چه جريان راديو تلويزيوني‌اش، چه جريان ماهواره‌اي‌اش، چه جريان فضاي مجازي‌اش- نگاه سوءظن‌آميز باشد.
اوّل [هم] بدانيد که اينها دروغ ميگويند. بنده آن مقداري که خودم در جريان خبرهاي خارجي قرار ميگيرم، آن مقداري که مربوط به حوزه‌اي است که مورد اطّلاع نزديک من است، ميبينم صدي‌نود دروغ است؛ صدي‌نود! دروغ است، جعل ميکنند؛ دروغهاي بزرگ، دروغهاي کوچک؛ برايشان اهمّيّت ندارد. يعني اين را بدانيد که به نظر من يکي از وظايف دانشجوي روشنفکر اين است. خب، اينها مربوط به شخصيّت دانشجويي شما است، يعني شما به حيث دانشجو، بايد اين چيزها را رعايت کنيد.
يک مسئوليّت به‌عنوان عضو تشکّل داريد، اينها مسئوليّتهاي بزرگ‌تري است. فضاي سياسي پيچيده و چندبُعديِ کنونيِ امروز خيلي پيچيده است؛ چندلايه است؛ مثل دهه‌ي شصت نيست؛ دهه‌ي شصت معلوم بود: يک جنگي در غرب کشور و جنوب کشور برپا بود، يک دشمني حمله کرده بود؛ وظيفه روشن بود، معلوم بود که همه بايد بروند مثلاً فرض کنيد نقش ايفا کنند؛ هرکسي به يک جوري. در تهران هم اگر يک عَلَم مخالفتي بلند ميشد، از طرف خود مردم مغلوب و منکوب ميشد که تو داري در دوره‌ي جنگ مثلاً اين کار را ميکني. جنگ سخت اين است ديگر. اين تجربه را آمريکايي‌ها و ديگران دارند که به جنگ سخت با جمهوري اسلامي رو نمي‌آورند، اقدام نميکنند؛ ميدانند که اگر جنگ نظامي رخ بدهد، بسياري از نقشه‌هاي امنيّتي و فرهنگي آنها در داخل کشور به‌هم ميخورد. امروز برنامه، برنامه‌ي پيچيده‌اي است؛ هم امنيّتي است، هم فرهنگي است، هم اقتصادي است، هم سياسي است. برنامه‌ها برنامه‌هاي درهم‌تنيده‌اي است؛ در اين شرايط، وظايف خيلي سنگين است؛ برنامه‌هاي امنيّتي دارند. خب اينها خطر است ديگر؛ اينها چيزهايي است که مواجهه‌ي با اينها تدبير ميخواهد، عقل ميخواهد، دقّت ميخواهد، مطالعه ميخواهد. يعني نميشود انسان همين‌طور سرش را پايين بيندازد و اين‌جوري حمله بکند؛ با چشم بسته نميشود کار کرد. بنابراين به نظر من وظايف اين تشکّلها وظايف سنگيني است. از طرفي تشکّلهاي ديگري هم هستند که عقيده‌شان با تشکّلهاي انقلابي و متديّن يکي نيست؛ بله، بنده هم ميدانم و اين برادرمان هم اينجا گفتند که همه‌ي نظرات دانشجويي در اين جلسه انعکاس ندارد؛ تا حدودي راست ميگويند. خب اين جلسه براي تشکّلهاي انقلابي [است]. البتّه حرفهايي که خود ايشان زدند، نشان‌دهنده‌ي اين بود که نه، اين حرف خيلي هم دقيق نيست؛ خب نظرات مخالفي بود، ابراز شد، بنده هم تشکّر کردم و هميشه ما با مخالفين اين‌جوري برخورد ميکنيم؛ لکن به‌هرحال برخورد با اين پديده‌ها برخوردهايي است که پيچيدگي دارد، چندلايگي دارد، دقّت لازم دارد.
اوّلين توصيه‌اي که ما به تشکّلها ميکنيم، اين است که حضور داشته باشند؛ حضور. مقصود فقط حضور جسماني نيست؛ هم حضور فکري، هم حضور بياني -که حالا تبيين را بعداً عرض خواهم کرد- هم احياناً حضور جسماني آن‌وقتي که لازم باشد در مسائل اصلي کشور؛ يعني هم دوستان انقلاب، هم دشمنان انقلاب بايد مواضع شما را در زمينه‌ي مسائل مهمّ کشور بدانند؛ وقتي نميدانند، خب فرض کنيد فلان خبرنگار اروپايي يا آمريکايي مي‌آيد ايران، بعد هم ميرود به جان کري گزارش ميدهد، او هم ميگويد -همين دو سه روز پيش گفت- که بله، کساني که از ايران مي‌آيند، به من خبر ميدهند که جوانهاي ايراني در کافي‌شاپ‌ها مي‌نشينند، قهوه ميخورند و راجع به آينده‌ي کشورشان حرف ميزنند؛ دلش خوش است!(22) حالا [اينکه] چند تا کافي‌شاپ را رفته‌اند ديده‌اند، بنده خبر ندارم؛ حالا گيرم بيست تا، سي تا، پنجاه تا کافي‌شاپ [را هم ديده‌اند] -کافي‌شاپ هم يعني همان قهوه‌خانه؛ کافي‌شاپ تقريباً ترجمه‌ي تحت‌اللّفظي قهوه‌خانه است منتها از کلمه‌ي قهوه‌خانه بعضي‌ها پرهيز ميکنند، اسمش را ميگذارند کافي‌شاپ- حالا چند تا جوان هم رفته‌اند در قهوه‌خانه نشسته‌اند، فرض کنيد از نظام و از رهبري و از امام و از انقلاب هم بدگويي کرده‌اند و آرزو کرده‌اند که يک روزي اين نظام تغيير پيدا کند. مجموعاً در اين ده بيست قهوه‌خانه‌اي که اين آقايان رفته‌اند و [بعد] رفته‌اند به اين آقاي وزير خارجه اطّلاع داده‌اند، مثلاً 100 نفر، 150 نفر آدمِ اين‌جوري بوده‌اند. او حالا دلش خوش است و در يک مصاحبه يا در يک گزارش، به يک مرکز رسمي ميگويد -همين دو سه روز بوده، من درست يادم نمانده، در يک گزارش اين را علني ميگويد- و در دنيا پخش ميشود. خب حالا در مقابل اين اگر هزاران دانشجوي مؤمن مسلمان درباره‌ي فلان مسئله‌اي که آن آقا رويش حسّاسيّت دارد اعلام موضع کنند، ببينيد چه اثري ميکند. بله، او منتقل نميکند آن را، منعکس نميکند امّا خودش ميفهمد. بنده بارها به اينهايي که گِله ميکنند و ميگويند آقا، اخبار انقلابي را رسانه‌هاي دنيا منتشر نميکنند، ميگويم آنهايي که بايد بفهمند ميفهمند و به آنهايي که بايد برسد ميرسد. به رئيس‌جمهور آمريکا حتماً ميرسد، به وزير خارجه [آمريکا] ميرسد، به اعضاي شوراي ارتباطات خارجي آمريکا ميرسد، به عناصر مؤسّسه‌ي فلان که سياست‌گذار است ميرسد؛ آنها ميفهمند. وقتي شما به‌عنوان دانشجو مثلاً درباره‌ي برجام عقيده‌اي داريد و آن را اظهار ميکنيد، درباره‌ي فرض بفرماييد که ارتباط با آمريکا عقيده‌تان را اظهار ميکنيد، درباره‌ي اقتصاد مقاومتي عقيده‌تان را اظهار ميکنيد، درباره‌ي آينده‌ي کشور عقيده‌تان را اظهار ميکنيد، اين عقيده، عقيده‌اي است انقلابي، محکم، مستدل؛ اين در روحيّه‌ي دشمن اثر ميگذارد. من که گفتم شما افسر جنگ نرميد، خب اينها لازمه‌ي افسريِ جنگ نرم است. اينها جنگ نرم است؛ در جنگ نرم هميشه که در موضع دفاع نبايد انسان قرار بگيرد، در موضع تهاجم [هم] بايد قرار بگيرد؛ اين تهاجم است؛ يکي از وظايف اين است؛ حضور فکري؛ مواضع شما روشن باشد. حالا اينکه اين مواضع گاهي برخلاف سياستهاي دولتها است و چه کار کنيم که معارضه‌ي با دولتها به وجود نيايد، آن هم راه‌حل دارد؛ حالا اگر ان‌شاءالله رسيدم آن را هم عرض ميکنم. پس بنابراين اعلام موضع انقلابي [مهم است].
منتها در اين اعلام موضع چند نکته بايد مورد توجّه قرار بگيرد؛ اوّلاً مستدل باشد. ببينيد، امروز راجع به قراردادهاي نفتي صحبت شد، راجع به اقتصاد مقاومتي صحبت شد، راجع به کتمان حقوقهاي فلان در مجمع تشخيص مصلحت صحبت شد؛ دقيق نبود، اطّلاعات، اطّلاعات دقيقي نبود. بله، کار شما که اعتراض ميکنيد، اين مورد تأييد من است امّا حرف حرف دقيقي نبود؛ يعني شما مطّلع نيستيد. کمااينکه مثلاً فرض بفرماييد يکي از دوستان راجع به نهادهاي زير نظر رهبري -حالا زير نظر رهبري يک قدري مسامحه است، يعني وابسته‌ي به دستگاه رهبري- مثل بنياد مستضعفان، مثل ستاد اجرائي فرمان امام [صحبت کردند]. خيلي خوب، من اصلاً پيشنهاد ميکنم گروه‌هاي دانشجويي تور بازبيني در مورد همين نهادها ترتيب بدهند و بروند ببينند؛ کارهاي خوبي کردند، کارهاي جالبي کردند؛ شما هم اگر بوديد همان کارها را ميکرديد که آنها دارند ميکنند. حالا گيرم در يک موردي يک اقدامش را شما نپسنديد يا استدلالش را ندانيد، اشکالي ندارد؛ کارهاي خوبي دارد انجام ميگيرد، اين کارهاي خوب را بدانيد. پس موضعي که ميگيريد موضع متقن و مستدل باشد؛ موضعي باشد که نتوانند درباره‌اش خدشه کنند.
دوّم اينکه بهنگام باشد. گاهي اوقات موضع‌گيري در يک مورد و يک چيزي، در يک وقت خوب است، [امّا] فردايش خوب نيست؛ يعني بي‌فايده است يا گاهي هم مضر است؛ بايد حواستان باشد بهنگام اين کار را انجام بدهيد.
تحليلتان را مردم بدانند، منعکس کنيد. همين نشريّات دانشجويي چيز خوبي است؛ البتّه به شرطي که با اين گرايشي که اين آقاي رئيس عزيز تشکيلات بيان کردند، وفادار بمانند و اين استدلالهاي انقلابي شما را منتشر بکنند تا مردم اينها را بخوانند؛ يعني واقعاً تحليلهاي دانشجويي تحليلهايي باشد که مردم مطّلع بشوند. خب، يکي از کارهاي آسان به نظر من اين است که در سخنراني‌هاي قبل از خطبه‌هاي نمازجمعه يک برنامه‌ريزي بکنند، دانشجوهايي که اهل حرف زدن هستند، از طرف جمع پشتيباني بشوند، کمک بشوند، متنهاي خوبي تهيّه کنند، بروند در نماز جمعه [بخوانند]. مثلاً قبل از خطبه‌هاي نمازجمعه -که حالا مسئولين ميروند و صحبت ميکنند- يک فصلي هم براي دانشجوها گذاشته بشود. فرض کنيد نماز جمعه‌ي يک شهري مثل تهران، مثل اصفهان، مثل مشهد، مثل تبريز، جاي کوچکي نيست؛ يک دانشجو برود آنجا حرف بزند، يک عالَم مطلب بيان ميکند؛ اينها چيزهاي باارزشي است؛ يا مثلاً فرض کنيد [نمازجمعه‌ي] تهران. دشمن هم بداند تحليل شما را؛ يعني وقتي‌که شما تحليل کرديد حادثه را، موضع‌گيري کرديد، اعلام موضع کرديد، دشمن هم مطّلع بشود؛ و مطّلع ميشود، او زودتر از بعضي از دوستان مطّلع ميشود.(23) منطقي و مستدل [هم] باشد؛ اين حضور فکري است.
حضور جسمي -يا به قول شماها حضور فيزيکي- هم گاهي لازم است؛ اجتماعات لازم است، اجتماعات هيچ اشکالي ندارد، البتّه قانوني باشد. حالا يک وقت قانون يک جا ممکن است يک سخت‌گيري‌اي بکند، يک اشکالي داشته باشد، ايرادي ندارد؛ حالا بالاخره هميشه که همه‌چيز برطبق مراد انسان نيست؛ اجتماعات شما خوب است، اجتماع داشته باشيد در مسائل مهم و به شيوه‌ي درست. اينکه مثلاً فرض کنيد عليه برجام بروند جلوي مجلس شوراي اسلامي اجتماع کنند، من فکر نميکنم يک منطقي پشت سر اين باشد؛ خب، حالا مگر نمايندگان مجلس چقدر فرصت دارند؟ اجتماعِ درست اين است که شما يک سالني اجاره کنيد يا در اختيار بگيريد، پانصد نفر، هزار نفر، دو هزار نفر، ده هزار نفر دانشجو آنجا جمع بشوند، دو نفر سه نفر با مطالعه‌ي قبلي بروند آنجا به‌طور استدلالي حرف بزنند؛ اين مهم است. اين حرف، هم به گوش نماينده‌ي مجلس ميرسد، هم به گوش نماينده‌ي دولت ميرسد، هم به گوش نماينده‌ي رهبري ميرسد؛ اين‌جور اجتماعاتي مهم است. يا در قضايايي که گاهي بعضي از مجموعه‌هاي دانشجويي ميخواهند خطشکني کنند، اگرچنانچه فرض بفرماييد يک عدّه‌اي ميخواهند از خطّ قرمزهاي نظام عبور کنند و خيلي هم افتخار ميکنند و ميخواهند شجاعت به خرج بدهند، جلادت(24) به خرج بدهند و از خطّ قرمزهاي نظام عبور کنند، خيلي خب، اينجا اجتماع جسماني بسيار خوب است؛ البتّه نه به معناي اينکه برويد مجلس آنها را به هم بزنيد. بنده قبلاً هم گفته‌ام، الان هم ميگويم، ده بار ديگر هم ميگويم؛ من با به هم زدن مجلس مخالفم؛ هر مجلسي که ميخواهد باشد. به هم زدن مجلس يک کاري است بي‌فايده و احياناً مضر؛ اقلّش اين است که بي‌فايده است، اکثرش اين است که مضرّ است. چه لزومي دارد؟ خيلي خب، آنها آنجا جلسه تشکيل داده‌اند و عليه فلان مبناي انقلابي دارند بحث ميکنند؛ بسيار خوب، شما همان‌جا اعلام بکنيد که فردا يا پس‌فردا ما در اينجا -آنها آنجا، شما اينجا يا در همان سالن- جلسه تشکيل ميدهيم و درباره‌ي اين موضوع بحث خواهيم کرد. دعوت کنيد، دانشجويان را جمع کنيد، بحث کنيد، پنبه‌ي آن حرف را بزنيد، تمامش کنيد؛ اين خوب است. مخاطبيني پيدا ميکنيد، کساني هستند، دانشجو بالاخره دنبال فهميدن حقيقت است. بنابراين اجتماعات فيزيکي خيلي خوب است، اشکالي هم ندارد منتها طبق مقرّرات و همين‌طوري که گفته شد با پيش‌بيني درست. مسئولان دانشگاه‌ها هم بايد کمک کنند. اين را من الان به آقاي دکتر فرهادي هم گفتم، قبلاً هم به آقاي دکتر هاشمي گفتم، حالا به معاون آقاي دکتر فرهادي هم که آمده بودند گفتم. وظيفه‌ي مسئولين دانشگاه اين است که از مجموعه‌هاي انقلابي و متديّن حمايت کنند. يعني کساني که با انقلاب موافقند و در راه انقلاب حاضرند فداکاري کنند، با کسي که نسبت به انقلاب بي‌تفاوت است يا احياناً مخالف انقلاب است يکسان نيستند. شما به‌عنوان وزير، به‌عنوان مسئول، به‌عنوان نماينده‌ي جمهوري اسلامي ميتوانيد با اينها به يک چشم نگاه کنيد؟ در مورد حقوقِ عمومي بله، حقوق عمومي شامل همه است؛ امّا نميشود شما نماينده‌ي نظام اسلامي باشيد و از آن کسي که دفاع از اسلام انقلابي ميکند حمايت نکنيد، [ولي] از آن کسي که حمله‌ي به نظام اسلامي ميکند يا لااقل نسبت به آن بي‌تفاوت است حمايت بکنيد! نه، اين قابل قبول نيست. مسئولين از مجموعه‌هاي انقلابي بايد حمايت بکنند و اين حضور را بايد تسهيل کنند. پس يکي از وظايف شد حضور؛ حضور فکري و حضور جسمي. هر دو جور را شرح دادم برايتان.
وظيفه‌ي دوّم تبيين؛ تبيين. تبيين اساس کار ما است. ما با ذهنها مواجهيم، با دلها مواجهيم؛ بايد دلها قانع بشود. اگر دلها قانع نشد، بدنها به راه نمي‌افتد، جسمها به‌کار نمي‌افتد؛ اين فرقِ بين تفکّر اسلامي و تفکّرات غير اسلامي است. بنده در منزل يکي از دوستانمان در تهران -آن سالهاي قبل از انقلاب- نشسته بوديم. در اين بين، يکي از جوانهايي که مي‌شناختم -مشهدي بود؛ با خودش، پدرش آشنا بوديم؛ جزو چريکهاي فدائي خلق بود و جزو کساني بود که در جنگلهاي شمال رفته بودند موضع گرفته بودند و مبارزه ميکردند- ناگهان وارد شد، من هم خبر نداشتم. خب، آشنا بوديم؛ آمدند نشستند؛ ظاهراً آمده بود از آن صاحب‌خانه يک کمک مالي‌اي، چيزي بگيرد. من گفتم خب شماها چه کار ميکنيد، يک چيزهايي گفت. من گفتم شماها اگر ميخواهيد موفّق بشويد، راهش اين است که با مردم حرف بزنيد، تبيين کنيد؛ مردم بدانند شما چرا در شمال جمع شده‌ايد مبارزه‌ي مسلّحانه ميکنيد و در شهر مثلاً فرض کنيد فلان‌جا فلان حرکت را انجام ميدهيد؛ مردم بدانند؛ تبيين کنيد. يک مقداري راجع به اين تبيين با او صحبت کرديم. يک نگاهي به من کرد و يک سري تکان داد -بچّه بود، از ما سنّاً خيلي، يک ده سالي کوچک‌تر [بود]- يک نگاهِ «نگه‌کردن عاقل اندر سَفيه» به ما کرد،(25) گفت بله، اين تفکّر اسلامي شما است، ما تفکّرمان اين نيست؛ يعني تبيين لازم نيست. اين تفکّر ديالکتيکي کهنه‌ي فرسوده‌ي غلط ازآب‌درآمده‌ي مارکسيستي -که حالا شنيدم باز در دانشگاه يک عدّه‌اي دارند همان را دنبال ميکنند- به آنها ميگويد که نه، لازمه‌ي ديالکتيک و نتيجه‌ي ديالکتيک، اين جنگ و دعواي بين کارگر و کارفرما است و هيچ تبييني لازم ندارد؛ به آنها اين‌جوري بيان ميکنند. خب، اين غلط بودنش کاملاً تجربه شد ديگر؛ غلط درآمد از آب. خود حکومت هم که تشکيل شد بعد از شصت هفتاد سال معلوم شد که از پايه خراب بوده، بکلّي بنا فرو ريخت. حالا باز يک عدّه‌اي به قول فرنگي‌ها روي اسب شکست‌خورده دارند شرطبندي ميکنند؛ روي مارکسيست باز دارند شرطبندي ميکنند! نه، به قول همان جوان -که بعداً هم کشته شد- تفکّر اسلامي تبيين است. فَاِنَّما عَلَيکَ البَلاغ؛(26) به پيغمبر خدا ميگويد وظيفه‌ي تو رساندن است، حرف را بايد برساني. بايد تبيين کنيد؛ حرفهايتان را، نظراتتان را بگوييد؛ در مسائل مهمّ کشور؛ در مسئله‌ي اقتصاد مقاومتي تبيين کنيد، در مسئله‌ي پيشرفت علمي -اينها مسائل مهمّ کشور است- در مسئله‌ي ارتباط با آمريکا [تبيين کنيد]؛ براي خيلي‌ها روشن نيست. براي شما که مجموعه‌هاي دانشجويي هستيد، اگر روشن نيست، برويد براي خودتان روشن کنيد؛ اگر روشن است، براي مجموعه‌ي دانشجويي تبيين کنيد. چرا بنده اين‌قدر اصرار دارم که ارتباط با آمريکا نبايستي برقرار بشود حتّي مذاکره، جز در مسائل مشخّص و معيّني که حالا اقتضاي مصلحت باشد؛ علّتش چيست؟ خب اين يک دليلي دارد؛ اين دليل را سياستمدارهاي حتّي طرف‌دار با آمريکا هم يک جاهايي تأييد کردند. گفتم من، يک وقتي يکي از اين آقايان رؤساي جمهور اين دوره‌هاي مختلف، با من راجع به اين قضيّه بحثهاي متعدّدي ميکرد در جلسات مختلف؛ بعد رفته بود در شوراي عالي امنيّت ملّي گفته بود فلاني استدلالهايي دارد که من جوابي برايش ندارم. راست هم ميگفت. بنده براي ردّ ايجاد ارتباط با آمريکا استدلالهايي داشتم که ايشان براي پاسخ به اين استدلالها حرفي نداشت، راست ميگفت. استدلالها استدلال محکمي است، اين‌جوري نيست که راحت بشود اين استدلال را برطرف کرد، رد کرد. خب، اگر چنانچه به اين استدلالها رسيديد که ميتوانيد برسيد [آنها را تبيين کنيد]. شماها دانشجوييد، جوانيد، فکرهاي خوبي داريد، حرفهايي که امروز زديد، بنده را کاملاً اميدوار کرد، نه از جهت محتواي حرفها، بلکه از جهت اينکه -محتواها هم خوب بود، منظورم چيز ديگر است- احساس کردم ذهنها دارد کاملاً کار ميکند؛ اين براي من مهم است؛ ذهن کار ميکند، ادبيّات خوبي به کار ميبرد، اين خيلي باارزش است؛ خب، اين ذهني که فعّال است، بنشيند راجع به اين قضيّه استدلالهاي مناسب را پيدا کند، اين را ترويج کند. ببينيد! [اين] يکي از چيزهاي مورد تبيين است.
مسئله‌ي سبک زندگي اسلامي ايراني که ما مطرح کرديم، خب اين درخور بررسي است، اين را تبيين کنيد، هم خودتان عملاً و هم تبييني.
مسئله‌ي فرهنگ، يکي از مسائل مهم است، اين را تبيين کنيد. پس بنابراين يک کار هم، وظيفه‌ي دوّم هم وظيفه‌ي تبيين بود؛ اين تبيين هم در محيط دانشجويي است، هم در محيط بيرونِ دانشجويي، همان‌طور که گفتم، مسئله‌ي نماز جمعه و امثال اينها، که اينها گفتمان درست ميکند، اينها فکر و مطالبه‌ي عمومي ايجاد ميکند و اين خيلي باارزش است، کشور را ميکشاند به يک سَمت مشخّصي، البتّه تداوم کاري لازم دارد، استقامت لازم دارد، درست گفتن لازم دارد، تکرار لازم دارد، ممکن است يک زماني هم طول بکشد.
کار سوّم: سطح آگاهي سياسي و ديني خودتان را افزايش بدهيد. نگوييد ما همه چيز را بلديم، به همه چيز مسلّطيم؛ نه، گاهي سطح آگاهي‌هاي سياسي کم است، گاهي سطح آگاهي‌هاي ديني کم است. امروز امکانات فراوان است براي اين معنا؛ هم در مورد سياست، هم در مورد دين. حالا در مورد دين، مثلاً حوزه‌ي علميّه‌ي قم -حالا يکي از دوستان گِله‌ي سخت و تند حسابي و جان‌داري از حوزه‌ي علميّه‌ي قم کردند؛ البتّه نصفش وارد است، نصفش وارد نيست؛ به‌طور کلّي نميشود رد کرد، نميشود هم قبول کرد، يک اشکالاتي هم داشت- امروز ظرفيّت خيلي خوبي براي تفکّرات ديني‌اي که بتواند در اختيار شما قرار بگيرد، دارد. من همين چند شب پيش اتّفاقاً در تلويزيون ديدم يکي از بزرگان و علماي بزرگ حوزه‌ي علميّه‌ي قم راجع به پلوراليسم، با يک بيان ساده‌ي قرآني يک بحث بسيار خوب و کوتاهي کرد؛ چون يک عدّه‌اي هستند که ميخواهند پلوراليسم را به اسلام نسبت بدهند؛ چون اسلام گفته «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا وَ الَّذينَ هادوا وَ النَّصاري وَ الصّابِئينَ مَن ءامَنَ بِاللهِ وَ اليَومِ الأخِر»،(27) پس اسلام «همه‌ديني» است و به هر ديني که خواستيد [عمل کنيد]؛ خب اين حرف غلطي است امّا خب حرفي است که با تعبيرات و با شدّومَد(28) و با هاي‌وهوي، مدّعياني اين را چند سال ابراز ميکنند، يک عدّه‌اي از بيچاره‌ها را هم تحت تأثير قرار ميدهند. خب، من ميبينم يک عالم برجسته‌ي ديني در تلويزيون با بيان خيلي ساده و کاملاً اقناع کننده -کاملاً اقناع کننده- اين منطق را رد ميکند؛ خب اين مغتنم است. يا يک عالم برجسته‌ي ديگري -اتّفاقاً اين را، در همين ايّام ماه رمضان [ديدم]؛ دو شب تصادفاً تلويزيون را باز کردم؛ باز بود يعني، من نگاه کردم- راجع به مسئله‌ي علم امام و علم پيغمبران يک بحث بسيار خوب و مقنع و روشن بيان کرد. خب اينها معلومات ديني ما را بالا ميبرد؛ معلومات سياسي هم همين‌جور. آگاهي‌هاي علميِ ديني و سياسي خودتان را افزايش بدهيد، کتاب‌خواني، شنيدن از برجستگان حوزوي و دانشگاهي.
تورهاي علمي؛ خيلي از شماها از پيشرفتهاي کشور واقعاً مطّلع نيستيد؛ يعني سنّتان هم اقتضا نميکند؛ دبيرستان بوديد حالا هم آمده‌ايد دانشگاه، فرصت نکرده‌ايد. ما دائم گفتيم نانو، شما ميدانيد که بله يک نانويي وجود دارد، يک کساني هم دارند کار ميکنند؛ نرفتيد آزمايشگاه نانو را ببينيد، نرفتيد بعضي از آزمايشگاه‌هاي علمي را يا محصولات علمي را ببينيد، نرفتيد کارهاي خدماتي‌اي را که بعضي از نهادهاي خدماتي کرده‌اند ببينيد؛ واقعاً تورهاي علمي بگذاريد، بنشينيد تفاهم کنيد، چهل پنجاه نفر از بچّه‌ها راه بيفتند بروند اينجا آنجا و ببينند. خب شما مناطق آزاد را مي‌بينيد غصّه‌دار ميشويد -حق هم داريد- امّا برويد اين‌چيزها را هم ببينيد تا اميدوار بشويد، خوشحال بشويد؛ و ببينيد اين‌چيزها هم در کشور هست؛ اين سطح آگاهي‌ها را بالا ميبرد.
[ايجاد] کرسي‌هاي آزادانديشي، البتّه همراه با حضور و راهنمايي اساتيد برجسته. به نظر من اين‌هم يک وظيفه‌ي ديگر است که وظيفه‌ي سوّم است.
يک وظيفه‌ي ديگري براي تشکّلها وجود دارد و آن توسعه‌ي مخاطبان در سطح دانشجويي است؛ مخاطبانتان را افزايش بدهيد. از اين پنج ميليون دانشجو، تعداد کساني که مخاطبان شما هستند خيلي کمند، نسبتشان خيلي نسبت پاييني است؛ کاري کنيد که اين نسبت بالا برود؛ نميگويم صددرصد، نميگويم هشتاددرصد امّا بالاخره نسبت را بالا ببريد. اين‌هم راه دارد؛ راهش را پيدا کنيد. شما که اين‌قدر خوش‌فکريد، بااستعداديد، باذوقيد ببينيد چه‌جوري ميشود مخاطبان گسترده‌تري را پيدا کرد. خب، [اين هم] الزاماتي دارد: بايد انسان اخلاق داشته باشد، حوصله داشته باشد، تحمّل شنيدن حرف مخالف داشته باشد -از اين چيزها لازم است ديگر- مسلّط بر مطلب باشد تا بتواند. گاهي اوقات حتّي لازم ميشود که انسان [فقط] با يک مخاطب حرف بزند؛ يعني براي اقناع يک مخاطب. [براي] خود بنده در آن دورانهاي کذائي سختِ اختناق، اتّفاق افتاده بود که دو ساعت، سه ساعت با يک نفر صحبت ميکردم سر يک قضيّه‌اي که او را قانع کنم؛ گاهي با دو نفر، گاهي با پنج نفر، گاهي جلسات مکرّر نوبه‌اي، گاهي همين‌طور دفعي؛ اينها چيزهايي است که اثر ميگذارد. بنابراين مخاطبانتان را توسعه بدهيد.
مطلب پنجم -که اين‌هم به‌نظر من لازم است- در دفاع از نظام اسلامي هيچ تقيّه نکنيد و صريح باشيد؛ نظام اسلامي مايه‌ي افتخار است. بله، در دنيا و در داخل، کساني هستند که بخواهند نظام اسلامي را کم‌قدر جلوه بدهند -هستند کساني از اين قبيل- امّا اينها اشتباه ميکنند و راه غلطي را دارند ميروند؛ بعضي‌ها عمداً، بعضي‌ها هم از روي ناآگاهي. نظام اسلامي مايه‌ي شرف است، مايه‌ي افتخار است؛ دشمن شما نقصها را ميبيند و با تکيه‌ي بر آن نقصها و قصورها و کمبودها مدام ميخواهد بزند توي سر انقلاب؛ در قبال آن نقصها و کمبودها، چندين برابر پيشرفت هست، موفّقيّت هست. مهم‌ترين موفّقيّت اين است که امروز 37 سال، 38 سال است که يک جبهه‌ي عظيم قدرت مادّي -از شرقي تا غربي و انواع و اقسامش- سعي کرده‌اند اين انقلاب را و اين ملّت را و اين نظام را به زانو دربياورند و نتوانسته‌اند؛ مگر اين شوخي است؟ يک اَخم به فلان پادشاهيِ پرمدّعا ميکنند، همه‌شان به خودشان ميلرزند و سعي ميکنند دل طرف را به دست بياورند؛ ميروند، مي‌نشينند، صحبت ميکنند، ميبندند، رشوه ميدهند. 37 سال است دارند عليه انقلاب اسلامي [کار ميکنند]: کار نظامي کردند، کار امنيّتي کردند، کار جاسوسي کردند، کار فرهنگي کردند؛ هزار کار کردند، [امّا] جمهوري اسلامي روزبه‌روز قوي‌تر شده. آقاجان! امروز جمعيّت شما و کيفيّت شما -مجموعه‌اي که طرف‌دار انقلابيد- از اوّل انقلاب بمراتب بيشتر است؛ قبلاً شرح دادم اين را. اين معنايش چيست؟ اين معنايش اين است که انقلاب يک موجود زنده است و دارد روزبه‌روز رشد ميکند؛ اين افتخارآميز نيست؟
البتّه اينکه ميگويم از نظام دفاع بکنيد، بعضي‌ها عادت کرده‌اند نظام را به‌معناي رهبري ميگيرند؛ مثلاً در فلان قضيّه، ضدّ نظام حرف زد، يعني ضدّ رهبري، يا از طرف نظام دارد حمايت ميشود، يعني [از طرف] رهبري؛ بنده مقصودم اين نيست. رهبري، بخشي از نظام است؛ مراد من از دفاع از نظام به‌هيچ‌وجه دفاع از رهبري نيست؛ دفاع از مجموعه‌ي نظام است که مجموعه‌ي ارزشهاي درهم‌تنيده‌اي است که بحمدالله اين‌جور استوار مانده. اين را بدانيد جوانهاي عزيز! بنيه‌ي اين انقلاب خيلي قوي است؛ قدرتِ رويش و استعداد رويش او خيلي بالا است؛ نيرو ميخواهد، کمک ميخواهد، توان ميخواهد، الحمدلله دارد. البتّه مشکلات هم هست؛ چه مشکلات داخلي، چه مشکلات خارجي. نميشود [اين را] بدون مشکلات فرض کرد؛ همه‌ي حوادث اصلاحي عالم، بالاخره يک مشکلاتي در پيش روي خودشان داشته‌اند؛ جمهوري اسلامي هم دارد، انقلاب اسلامي هم دارد.
مطلب ششم، اردوهاي جهادي را توسعه بدهيد، تداوم بدهيد. من خوشحال شدم که اين جوان آمد اينجا و از اردوي جهادي صحبت کرد و شرح داد. بله، همين حرفهايي که ايشان گفت، همه مورد تأييد من است؛ اين اردوهاي جهادي، هم تمرين است، هم خدمت است، هم خودسازي است، هم آشنايي با فضاي جامعه است؛ خيلي چيز با ارزشي است. روزبه‌روز اينها را بتوانيد توسعه بدهيد؛ جهاد هم هست، واقعاً جهاد است؛ کار است، جهاد است، تلاش است، خدمت به محرومين است. البتّه اين حرفهايي که راجع به روستا گفتند حرفهايي است که ما سالها در دولتهاي مختلف، گفته‌ايم. حالا آن مطلبي که من قبل از نماز گفتم که رهبري در کارهاي اجرائي نميتواند دخالت کند مگر در يک موارد خاص، يک نمونه‌اش همين است؛ درباره‌ي روستاها، بنده به دولتهاي مختلف -اين دولت، دولت قبل، دولت قبل او، دولت قبل او- مکرّر سفارش کرده‌ام. راه‌هاي روشني هم دارد؛ حالا چند موردش را اين جوان بيان کردند؛ [يکي] صنايع مناسب با روستا که اگر راه بيفتد [کارساز است]. صنايع کوچکي هست که متناسب با روستا است؛ فرض کنيد باغهاي اروميّه مثلاً درختهاي سيب دارد، سيب‌هاي اينها مي‌افتد و ميريزد روي زمين -بنده ديدم اين را- و کود ميشود. قيمتش آن‌قدر ارزان است که براي صاحب باغ نمي‌ارزد که پول بدهد اين را جمع کنند بفرستند يک جايي! [يعني] قيمت ندارد؛ درحالي‌که اگر فرض کنيد کارخانه‌ي افشره‌سازي يا کمپوت‌سازي يا فلان، همان‌جا تشکيل بشود، همه‌ي اين ثروت زنده ميشود. راه‌ها اين‌جوري است؛ يعني هيچ راه پيچيده‌ي دشواري وجود ندارد؛ خيلي راه‌هاي آساني است، با سرمايه‌گذاري‌هاي کوچک. گاهي به ما ميگويند آقا! اگر يک شغل بخواهيم درست بکنيم، صد ميليون لازم دارد؛ اين شغلهايي که من ميگويم، صد ميليون که هيچ، گاهي ده پانزده ميليون هم لازم ندارد. [اينها] راه‌هاي روشني است؛ خب بايد همّت کنند و بکنند. بنابراين به نظر من اردوهاي جهادي خيلي خوب است؛ پرداختن به مسئله‌ي روستاها مهم است.
هفتم، سبک زندگي اسلامي ايراني را در انديشه و عمل دنبال کنيد؛ مسئله‌ي مهمّي است. بنشينيد رويش فکر کنيد، مصداقهايش را مشخّص کنيد، بعد خودتان عمل کنيد و اين را به عنوان دستورالعمل [منتشر کنيد]؛ فرض کنيد يک جزوه منتشر بشود در مورد سبک زندگي اسلامي من باب مثال در مسيرها. حالا بنده در آن مثالهايي که آن دو سه سال قبل از اين راجع به اين قضيّه زدم، مسئله‌ي پشت چراغ قرمز ايستادن را هم مثال زدم؛ همين موضوع را ميشود گسترش داد؛ ميشود تبيين کرد. کار شماها است؛ کار شما جوانها است که هم حوصله داريد، هم استعداد داريد، هم مغزش را داريد، [هم] توانايي‌اش را داريد؛ خب، بکنيد اين کارها را.
هشت، گفتمان عدالت، اقتصاد دانش‌بنيان، پيشرفت ايراني اسلامي، شتاب در يافته‌هاي علمي؛ اينها گفتمانهاي اصلي است؛ اين گفتمانها را تقويت کنيد. گفتمان اقتصاد مقاومتي خيلي گفتمان مهمي است. بله، ممکن است چيزي به نام اقتصاد مقاومتي اجرا بشود و درواقع اقتصاد مقاومتي نباشد امّا ميشود هم چيزي به نام اقتصاد مقاومتي اجرا بشود و کاملاً اقتصاد مقاومتي باشد؛ يا لااقل بخشي از آن باشد. الان ظاهراً کارهاي خوبي دارد انجام ميگيرد؛ آن‌طوري که به من گزارش دادند؛ نه گزارش شخص مسئولين، گزارشهاي بيرون از مسئوليّتهاي مسئولين هم به من داده ميشود، گزارشهاي نسبتاً خرسندکننده‌اي است. احتمالاً کارهاي خوبي انجام بگيرد به شرطي که اينها ادامه پيدا کند. من هميشه گفته‌ام که اين سلسله‌مراتب عمل، از بالا تا پايين يک سلسله‌مراتب انساني است؛ همه‌ي انسانها مغز دارند، دل دارند، اراده دارند، عزم دارند؛ در اين سلسله‌مراتبِ پنج شش واسطه‌اي، [اگر] يکي‌شان نخواهد انجام بدهد کار انجام نميگيرد. مثل يک سيم برق نيست که اگرچنانچه شما اينجا دکمه را زدي، صد چراغ روشن بشود؛ نه، اين سيمهاي وسط همه‌شان داراي اراده‌اند، داراي عزمند؛ انسانها هستند. بايد نظارت بشود، بايد کنترل بشود، بايد دنبال‌گيري بشود، بايد رصد بشود، بايد مطالبه‌ي دائمي بشود و شماها ميتوانيد در اين زمينه نقش ايفا کنيد. اين مسئله‌ي اقتصاد مقاومتي است، مسئله‌ي عدالت همين‌جور است، پيشرفت ايراني اسلامي همين‌جور است. بنده اين توسعه‌ي غربي را به‌هيچ‌وجه قبول ندارم؛ پايه‌هايش غلط است، مباني‌اش غلط است، بسياري از فروعاتش غلط است، امّا معتقدم -نميخواهم هم کلمه‌ي توسعه را که درواقع برگرفته‌ي از تعبير غربي و انگليسي است، به کار ببرم، عمداً کلمه‌ي پيشرفت را به کار ميبرم- اين پيشرفت اسلامي ايراني ميتواند به عنوان يک گفتمان، به عنوان يک خواست عمومي مطرح بشود. شتاب در يافته‌هاي علمي از همين قبيل است.
يکي ديگر از مسائلي که به نظرم ميتوانيد شما انجام بدهيد تشکيل يک جبهه‌ي واحد ضدّآمريکايي و ضدّصهيونيستي در سطح دانشجويان جهان اسلام است؛ اين کار را بکنيد. بنشينيد، فکر کنيد، بعد يک جبهه‌ي ضدّصهيونيستي و ضدّآمريکايي [تشکيل بدهيد]. امروز وسيله‌ي ارتباط هم آسان است، ديگر نامه‌نگاري و پست و تلگراف و مانند اينها لازم ندارد. در فضاي مجازي تماس بگيريد، کمااينکه در موارد مشابهي اين کار انجام گرفته. به قول اين فرنگي‌مآب‌ها يک کمپين‌هاي عمومي دنياي اسلامي تشکيل بدهيد عليه تسلّط آمريکا، از لحاظ ضدّيّت با سياستهاي آمريکايي و سياستهاي صهيونيستي. ميليون‌ها عضو وارد اين مجموعه بشوند، وارد اين جريان فکري بشوند و برايشان خوراک تهيّه کنيد؛ آن‌وقت آنها هم براي شما خوراک تهيّه ميکنند، چون در دنياي اسلام هم بالاخره افکار خوب دانشجويي وجود دارد؛ يک جمعيّت عظيم دانشجويي در دنياي اسلام به وجود بياوريد.
دهمين مطلب به شما عزيزان تشکّلها اين است که هرکسي را به صِرف اينکه با فکر شما به‌طورکامل انطباق ندارد متّهم به انقلابي نبودن نکنيد. ممکن است کسي صددرصد با فکر شما منطبق نباشد، يک اختلافاتي داشته باشد، پنجاه درصد مثلاً منطبق باشد امّا انقلابي باشد؛ انقلابي بودن بالاخره معيارهايي دارد، اين معيارها در او ممکن است وجود داشته باشد؛ فوراً آدمها را متّهم به ضدّانقلاب يا غير انقلابي نبايد کرد. همين‌طور که من روز چهاردهم خرداد در حرم حضرت امام (رضوان‌الله‌عليه) بيان کردم، انقلابيگري هم مثل ايمان است و مراتبي دارد؛ مرتبه‌ي اوّل، مرتبه‌ي دوّم، مرتبه‌ي سوّم؛ بله، بعضي از مراتبش بالاتر است و بهتر است، بعضي مراتبش پايين‌تر است امّا همه مؤمنند، حساب مؤمن با غير مؤمن فرق ميکند، با منافق فرق ميکند ولو درجاتشان درجات يکساني نباشد.
يازدهمين مطلب، تشکّلهاي انقلابي با هم هم‌افزا باشند. گاهي شما با هم اختلافاتي داريد؛ تشکّلهاي انقلابي سر يک چيزهايي با هم اختلاف دارند؛ خب داشته باشند، درعين‌حال با اين اختلافات هم‌افزايي داشته باشيد، نقاط مشترک را بگيريد؛ يعني اختلافات موجب نشود که به يقه‌گيري و به مقابله و اين چيزها بينجامد؛ اين را به نظر من در محيط دانشگاه سعي کنيد جا بيندازيد؛ رواداري و تحمّل؛ تحمّل مخالف که مصداق کاملش هم اين است.
آخرين مطلب، به انقلاب نگاه راهبردي داشته باشيد؛ براي بيست سال، سي سال آينده فکر کنيد همچنان‌که دشمن شما فکر ميکند. عزيز من! شما امروز مثلاً بيست‌ودو سه سالت است، بيست‌وسه چهار سالت است، بيست‌وپنج سالت است؛ بيست سال ديگر شما يک مرد چهل ساله، چهل‌وپنج ساله هستيد و احتمالاً منشأ يک خدمت بزرگ، يک کار بزرگ در اين کشور خواهيد بود. نميگويم که حتماً بايد شغل دولتي داشته باشيد. حالا آن خواهرمان، دختر عزيزمان مکرّر گفت که اينهايي که مي‌آيند بيرون، فکر شغل برايشان بشود؛ براي پنج ميليون دانشجو چطور فکر شغل بکنند؟ مگر ميشود چنين چيزي؛ اصلاً مگر کسي که فارغ‌التّحصيل ميشود حتماً بايد بيايد کارمند دولت بشود! نه، بروند بازار آزاد، بروند کار کنند، بروند کار پيدا کنند؛ البتّه دولت بايد کمک کند شکّي نيست امّا اين‌جور نباشد که حالا هرکس مي‌آيد بيرون، حتماً بايد برود مثلاً فرض کنيد که در يک سِمت دولتيِ پايين يا بالا قرار بگيرد. امّا بالاخره رؤساي جمهور آينده، وزراي آينده، نمايندگان مجلس آينده، مسئولين گوناگون آينده از ميان همين شماها هستند؛ دانشجويان امروزند؛ نگاهي بکنيد که شامل آن روز بشود، دنيايي تصوير بکنيد که آن روز که ميخواهيد در آن دنيا نقش‌آفريني بکنيد آن دنيا را بپسنديد؛ يک چنين تصويري داشته باشيد؛ اين تصوير آرماني را دنبال کنيد.
يک چيز ديگر هم هست، اين مسئله‌ي هيئتهاي دانشجويي است که خيلي چيزهاي پُربرکتي است؛ بنده کاملاً با اين هيئتهاي دانشجويي موافقم؛ هم گستره‌ي مخاطبين دارد، هم با امور معنوي همراه است.
خب، من از اينجا به بعد دو سه موضوع درباره‌ي مسائل کشور يادداشت کرده‌ام که ديگر به نظر من دير شده.(29) (بله، خب شما تا صبح هم بنشينيد جوانيد؛ بنده هم به سنّ شماها که بودم، گاهي اوقات شب تا صبح در شبهاي بلند زمستان بيدار مي‌نشستيم؛ مي‌نشستيم گپ ميزديم مثلاً فرض کنيد با رفقا؛ امّا حالا نخير، اين‌جور نيست.)
خب درباره‌ي مسائل کشور، يکي از چيزهايي که خيلي مهم است که حالا نميشود از اين بگذرم و بايد بگويم [اين است که] رسم شده که از امام و نظام و انقلاب دم بزنند امّا با کسي هم که ميگويد «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» همکاري کنند يا از او حمايت کنند؛ اين نميشود. موضع بنده در اين مورد کاملاً صريح است؛ من بارها گفته‌ام که براي من اين تقسيمات اصولگرا و اصلاح‌طلب و اصلاح‌طلب مدرن و سنّتي و از اين حرفهايي که ميزنند، مطرح نيست؛ من به اين اسمها اصلاً اهمّيّتي نميدهم و توجّه ندارم؛ به محتواها کار دارم؛ امّا روي مسئله‌ي فتنه حسّاسم. حالا البتّه اکثر کساني که در آن تظاهرات شرکت داشتند مردم معمولي بودند و هيچ تقصيري هم نداشتند امّا يک عدّه‌اي سردمداري ميکردند، يک عدّه هم سوءاستفاده کردند و گفتند «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»؛ ديگر از اين صريح‌تر؟ آيا اين شعار داده شد يا نه؟ خب اگر اين شعار داده شده، تبرّي از اين شعار، آن روز هم لازم بود و بايد ميکردند که نکردند، حالا هم يک عدّه‌اي از آنها حمايت بکنند، آن‌وقت دم از امام و طرف‌داري از امام و طرف‌داري از نظام و طرف‌داري از انقلاب هم بزنند! اين نميشود، اين قابل قبول نيست. اين پديده‌ي بسيار بدي است، پديده‌ي زشتي است، اين پديده را ما اصلاً نمي‌پسنديم.
چند موضوع اينجا يادداشت کرده‌ام، يکي‌اش هم اين است: مسئله‌ي عقلانيّت. امروز راجع به عقل و عقلانيّت و عقلا و عقلاي قوم و مانند اينها خيلي حرف زده ميشود؛ [ميگويند] عقلاي دو جناح بنشينند با همديگر حرف بزنند؛ عقل‌گرايي. خب ما خيلي موافقيم با عقل‌گرايي. قرآن هم راجع به عقل خيلي حرف زده، اسلام راجع به عقل خيلي توصيه کرده، امام بزرگوار يکي از بزرگ‌ترين عقلاي عالم بود؛ اهل عقل بود، اهل تعقّل بود، انقلاب هم انقلاب عقلائي بود با مباني محکم؛ بنابراين ما موافقيم. منتها [بايد ديد] عقل چه اقتضاء ميکند. اين کساني که امروز طرف‌دار گرايش به غربند، به نظر من عقلشان را باخته‌اند، تعقّل نميکنند. اينهايي که ميگويند براي پيشرفت کشور بايد به غرب تکيه بکنيم و به غرب پناه ببريم و با آنها رفاقتمان را تشديد بکنيم، به نظر من عاقلانه حرف نميزنند. خب غرب به ما تجربه‌هايي داده. اوّلين کاري که عقل ميکند [اين است که] بايد از تجربه‌ها استفاده کند. رضاخان را غربي‌ها بر ما تحميل کردند، بيست سال آن استبداد و ديکتاتوري عجيب‌وغريب و بي‌نظير؛ بعد غربي‌ها محمّدرضا شاه را بر اين کشور تحميل کردند، مردم که نقشي نداشتند، غربي‌ها نشستند و گفتند ايشان به جاي پدرش باشد؛ بعد غربي‌ها به او کمک کردند تا بتواند يک حکومت ملّي را سرنگون کند، غربي‌ها خودشان مستقيماً در بيست‌وهشتم مرداد حکومت مصدّق را -که يک حکومت ملّي بود، کاري به اعتقادات مصدّق ندارم، بالاخره حکومت ملّي بود- سرنگون کردند؛ غربي‌ها در اين کشور ساواک را راه انداختند [به‌عنوان] وسيله‌اي براي سرکوب عجيب‌وغريب هر فکر مخالف! من يک‌وقتي گفتم؛(30) يک نفر با من هم‌زندان بود در قزل‌قلعه، جرمش اين بود که در تقويم بغلي‌اش يک شعر خيلي چرند -يعني واقعاً از لحاظ شعري سطح پايين- [نوشته بود]؛ شعرش اين بود:
همه برگوييد از برنا و پير
لعنةالله رضاشاه کبير
اين را به شش ماه زندان محکوم کردند! براي خاطر همين شعر غلطِ چرند؛ ازاين‌قبيل الي‌ماشاءالله. اصلاً داشتن يک اطّلاعيّه‌اي که عليه خواسته‌هاي دستگاه بود، براي ما قابل تصوّر نبود. همان اوقات يک نفر از دوستان ما از پاکستان آمده بود مشهد، ميگفت که بله، نشسته بوديم فلان اطّلاعيّه را در پارک ميخوانديم. بنده با تعجّب گفتم در پارک! اطّلاعيّه را انسان در پارک ميتواند بخواند؟ اصلاً براي ما قابل تصوّر نبود که بشود آدم در پارک بنشيند يک اطّلاعيّه را مطالعه کند؛ اختناق اين‌جوري بود. خب اين را غربي‌ها به وجود آوردند. اين‌همه اعدام، اين‌همه کشتار، اين‌همه سخت‌گيري، اين‌همه تبعيد، اين‌همه زندان؛ اين تا انقلاب. از انقلاب به اين طرف هم که خب ديده‌ايد ديگر، معلوم است: اوّلين تحريمها، اوّلين حمله‌ها، اوّلين خيانتها، اوّلين جاسوسي‌ها، اوّلين نفوذهاي امنيّتي، اوّلين تهاجمات وسيع و همه‌جانبه‌ي تبليغاتي عليه انقلاب اسلامي از طرف غربي‌ها شد ديگر؛ از طرف آمريکا و از طرف اروپا؛ و بعد همين‌طور جلو بياييد: قبل از جنگ تحميلي، کمک به گروهکهاي چپ؛ گروهکها چپ بودند، [امّا] حامي‌شان آمريکاي راست بود! در جنگ تحميلي، کمک به صدّام، کمک موشکي، کمک بيولوژيکي -به‌اصطلاح کمک بمبهاي شيميايي- اين‌جوري کمک کردند به صدّام؛ نقشه‌ي نظامي به او دادند و همه‌جور کمک کردند؛ [به خاطر اين] جنگ هم هشت سال طول کشيد! هشت سال شوخي نيست. بعد از جنگ هم آن کارهايي که کردند: اسقاط هواپيما است؛ نزديک سيصدنفر را در يک هواپيماي مسافري زدند؛ آن مرد بي‌شرم که رئيس‌جمهور آمريکا بود، آمد گفت من از ايران عذرخواهي نميکنم؛ خب به دَرَک؛ عذرخواهي نکن! عذرخواهي هم حتّي نکردند؛ اينها چه کساني هستند؟ تجربه به ما چه ميگويد؟ بعد قضاياي مختلف تا امروز؛ تا قضيّه‌ي برجام. خب همين کشور فرانسه نبود که وزير خارجه‌اش با آن وقاحت وارد ميدان شد و به قول آن روز، نقش پليس بد را بازي کرد؛ سخت‌گيري‌ها و فشارها و بهانه‌گيري‌هاي جديد؟ آمريکايي‌ها هم که يک‌جور ديگر.
راجع به خود قضيّه‌ي برجام هم من ديگر صحبت کرده‌ام؛ هم در آن جلسه صحبت کردم،(31) هم در جلسه‌ي هيئت دولت(32) صحبت کردم و بيشتر از آن هم مصلحت نميدانم که حالا من در آن زمينه صحبت کنم، به دلايلي؛ امّا خب در برجام يک چيز ثابت شد و آن اينکه آمريکايي‌ها دارند دشمني ميکنند با ما، دارند دشمني ميکنند؛ نه‌فقط کنگره‌ي آمريکا که حالا نقش شمر را دارد بازي ميکند به‌اصطلاح، اينهايي هم که نقش شمر را نميخواهند بازي کنند -يعني دولت آمريکا- اينها هم دارند دشمني ميکنند منتها شکل دشمني‌شان فرق دارد با آنها؛ امّا دارند دشمني ميکنند؛ اينکه خب [معلوم شد]. خب، اينها را ما تجربه قرار بدهيم. عقلانيّت اين است که انسان با يک چنين دشمني، با خرد، با تدبير، با حذر، با فريب نخوردن، با نزديک نشدن به ميدان توطئه‌ي او، با وارد نشدن در ميداني که او ترسيم کرده، با اينها بايد انسان پاسخ بدهد. بله، آنها در قضيّه‌ي منطقه‌ي غرب آسيا -منطقه‌ي سوريه و لبنان و مانند اينها- خيلي دلشان ميخواهد با ايران بنشينند هماهنگي کنند؛ گفته‌اند هم؛ [امّا] ما نميخواهيم. مشکل آنها اصلاً حضور ايران است، آنها به اين قصد مذاکره ميکنند که حضور ايران را متوقّف کنند؛ ما سرِ چه چيزي با اينها مذاکره کنيم؟ آنها ميگويند ايران اصلاً بايد نباشد و در اين منطقه حضور نداشته باشد، مشکل آنها اين است؛ اين مشکل را ميخواهند حل کنند؛ ما چرا کمک کنيم به حلّ اين مشکل آنها؟ ما بعکس ميخواهيم آمريکا حضور نداشته باشد. بنابراين عقلانيّت هم اين است.
خب ديگر به نظرم خيلي صحبت کرديم. بالاخره عزيزان من! ما ايستاده‌ايم؛ بنده‌ي حقير وظيفه‌ي ديني‌اي دارم، وظيفه‌ي شرعي‌اي دارم، وظيفه‌ي اخلاقي‌اي دارم؛ در مواجهه‌ي با ضدّ انقلاب و معارضين انقلاب ايستاده‌ام و تا جان در بدن دارم اين ايستادگي وجود دارد. و به اين مردم هم اعتماد دارم؛ در ميان نخبگان کشور ازجمله دانشگاهيان و دانشجويان، آن‌قدر عناصر مؤمن و طرف‌دار ايستادگي در اين راه وجود دارد که هر آدم دلسردي را هم دلگرم ميکند؛ چه برسد به کسي مثل بنده که خودش به‌خودي‌خود دلگرم است. اين ايستادگي بنابراين وجود دارد و عاقبت ايستادگي هم پيروزي است.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته‌
1) در ابتداي اين ديدار، تعدادي از دانشجويان و نمايندگان تشکّلهاي دانشجويي، مطالبي بيان کردند.
2) سوره‌ي احزاب، آيه‌ي 22؛ «و چون مؤمنان دسته‌هاي دشمن را ديدند گفتند: اين همان است که خدا و فرستاده‌اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‌اش راست گفتند، و جز بر ايمان و فرمان‌بُرداري آنان نيفزود.»
3) روش‌
4) سوره‌ي احزاب، بخشي از آيه‌ي 12
5) سوره‌ي احزاب، بخشي از آيه‌ي 22
6) 1395/3/25
7) سوره‌ي آل‌عمران، بخشي از آيه‌ي 155
8) سوره‌ي مريم، آيه‌ي 59؛ «آنگاه، پس از آنان جانشيناني به جاي ماندند که نماز را تباه ساخته و از هوسها پيروي کردند، و به زودي [سزاي] گمراهي [خود] را خواهند ديد.»
9) سوره‌ي اعراف، بخشي از آيه‌ي 169؛ «آن‌گاه بعد از آنان، جانشيناني وارث کتاب [آسماني] شدند که متاع اين دنياي پست را ميگيرند ...»
10) سوره‌ي انفال، بخشي از آيه‌ي 65؛ «... مؤمنان را به جهاد برانگيز ...»
11) پيمان صلح مصر با اسرائيل‌
12) از جمله، صحيفه‌ي امام، ج 19، ص 153؛ پيام به ملّت ايران در سالگرد پيروزي انقلاب (1363/11/22) مسئله‌ي حفظ نظام جمهوري اسلامي در اين عصر و با وضعي که در دنيا مشاهده ميشود و با اين نشانه‌گيري‌هايي که از چپ و راست و دور و نزديک نسبت به اين مولود شريف ميشود، از اهمّ واجبات عقلي و شرعي است که هيچ‌چيز به آن مزاحمت نميکند و از اموري است که احتمال خلل در آن، عقلاً منجز است.»
13) 1395/3/29
14) 1395/3/25
15) حضّار دسته‌جمعي اعلام کردند «بعد از افطار» که خنده‌ي معظّمٌ‌له و حضّار را درپي داشت.
16) صلوات حضّار
17) صلوات حضّار
18) پس از اقامه‌ي نماز جماعت مغرب و عشاء و صرف افطار، جلسه ادامه يافت.
19) بيانات در ديدار دانشجويان (1392/5/6)
20) سوره‌ي احزاب، بخشي از آيه‌ي 22؛ «... اين همان است که خدا و فرستاده‌اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‌اش راست گفتند؛ و جز بر ايمان و فرمانبرداري آنان نيفزود.»
21) بي‌بي‌سي‌
22) خنده‌ي حضّار
23) خنده‌ي حضّار
24) دليري‌
25) خنده‌ي حضّار
26) سوره‌ي رعد، بخشي از آيه‌ي 40
27) سوره‌ي بقره، بخشي از آيه‌ي 62؛ «درحقيقت، کساني که [به اسلام] ايمان آورده، و کساني که يهودي شده‌اند، و ترسايان و صائبان، هرکس به خدا و روز بازپسين ايمان داشت ...»
28) طول و تفصيل‌
29) درخواست حضّار براي ادامه‌ي جلسه‌
30) بيانات در ديدار دانشجويان و اساتيد دانشگاه‌هاي استان کرمان (1384/2/19)
31) بيانات در ديدار مسئولان و کارگزاران نظام (1395/3/25)
32) 1395/4/2
انتهاي پيام/

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۸۹۷۶۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

افتتاح مرکز آموزش وتوسعه ی فناوری های دانشگاه آزاد اسلامی سنندج

به گزارش خبرگزاری صداوسیمای مرکز کردستان ، قائم مقام رئیس دانشگاه آزاداسلامی کشور امروز در شورای استانی دانشگاه آزاد کردستان با بیان اینکه فارغ التحصیلان بدون مهارت دچار کمبود کار و شغل خواهند شد گفت باید با ورود رشته‌های مهارتی و مهارت آموزی زمینه را برای اشتغال جوانان فراهم کرد.

سروری مجد در این جلسه از ایجاد سامانه پژوهش یاب برای رصد فعالیت دانشگاه در سراسر کشور خبر داد و گفت ساماندهی امور جذب هیئت‌های و جلوگیری از رکود علمی از اهداف ایجاد این سامانه است.

رئیس دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج هم در این جلسه از ثبت نام ۱۳ هزار و ۶۴۲ دانشجو در سال تحصیلی جاری خبر داد و گفت امسال ۳۴ درصد نسبت به سال قبل افزایش دانشجو داشته ایم.

میمنت آبادی گفت دانشگاه آزاد استان کردستان در حال حاضر در بیش از ۳۰۰ رشته از کاردانی تا دکترای تخصصی دانشجو پذیرش می‌کند و پارسال ۸ رشته به رشته‌های آموزشی این دانشگاه اضافه شد.

در ادامه این مراسم مرکز آموزش و توسعه فناوری‌های پیشرفته این دانشگاه در راستای تحقق مهارت آموزی در دانشگاه افتتاح شد.

دیگر خبرها

  • پرونده‌های قضایی در چهارمحال و بختیاری کاهش یافت
  • کاهش پرونده‌های قضایی چهارمحال و بختیاری
  • افتتاح مرکز آموزش وتوسعه ی فناوری های دانشگاه آزاد اسلامی سنندج
  • نظام آموزشی کارآمد بسیاری از مشکلات و چالش‌های کشور را حل می‌کند
  • بانک‌های خصوصی استان کرمان هیچ کمکی به استان نمی‌کنند
  • رفع کمبودهای اعتباری اردبیل از محل مولدسازی
  • بخش خصوصی؛ضدتحریم،ارزآور
  • مدارا با طالبان بدون خط قرمز! / معلمان و دغدغه معیشت/رویا فروشی برای کسب ثروت 
  • تجارت ایران و چین می تواند به ۵۰ میلیارد دلار برسد
  • ظرفیت ۵۰ میلیارد دلاری تجارت ایران و چین